ادبیات شفاهی مردم ترکمن صحرا/ دکتر حسین محمدزاده صدیق
- مشخصات
- مجموعه: مقالات
- منتشر شده در چهارشنبه, 18 ارديبهشت 1392 08:36
- تعداد بازدید: 4576
دکتر حسین محمدزاده صدیق
این ایمیل آدرس توسط سیستم ضد اسپم محافظت شده است. شما میباید جاوا اسکریپت خود را فعال نمایید
hmsadigh@yahoo.com
ادبیات مكتوب مردم تركمن-كه در«تركمن صحرا»ی ایران و«تركمنستان» موجودیت یافتهاند، تقریباً از پانصد سال پیش آغاز میشود و چهرههایی نظیر: وفایی، صیدی، ذلیلی، دولتمحمد آزادی، مختومقلی فراغی، كمینه و جز آن دارد. ولی ادبیات شفاهی یا فولكلور این مردم كهنسال، غنی وسرشار است و در فرهنگهای ملل همجوار تأثیر فراوانی بهجا نهاده است.
آنچه را كه در این باب نگاشتهام، با مراجعه به منابع خارجی فولكلور تركمنهای ایران و بر اساس مقالهی دوستم آقای یوسف آزمون در مجموعهی Türk Folkloru Araştırmaları و افت وخیز با دوستان تركمن خود تنظیم كردهام.
مهمترین انواع ادبیات شفاهی مردم تركمن عباتند از:
1) «داستان»ها.
2) «ارتكی» یا افسانهها.
3) «آتالارسؤزی» یا ضربالمثلها.
4) «متلها».
5) «آیدیم» یا ترانهها.
1- 5. داستانها
در داستانهای تركمنی، مثل داستانهای تركی آذری، بخشهای نظم گفتوگوها و محاورات قهرمانان را دربرمیگیرد و تكههای نثر از زبان گوینده و نقلكنندهی داستان جاری میشود.
معروفترین داستان تركمنی، داستان حماسی كور اوغلو است كه از حیات و مبارزات مردم قهرمان آذری ملهم شده و به فولكلور بسیاری از ملل مجاور وارد گشته و با شرایط اقلیمی و جغرافیایی خاصی برابر نهاده شده و در شكل داستانهای قهرمانی آنها كه مبین و بازگوكنندهی دردها، امیدها، آرزوها و قهرمانیهایشان باشد، تثبیت شده است.
گسترش و نشأت این داستان در میان مردم تركمن سبب تقویت حس جوانمردی، مردمدوستی و مبارزپیشگی آنها شده است. در جایی از روایت تركمنی این داستان، چنین میخوانیم:
« یالنیر بالام! آلغین پندیم:
یوردونگو ترك ائدیجی بولما.
اؤزوندن غایری، نامردین،
منّتین چكیجی بولما!»
یعنی: یگانه فرزندم! اندرز مرا بنیوش: از زادگاهت روی مگردان، بغیر از خودی، یاری از ناجوانمردان مطلب!
در اینجا، بهزبان«جیغالیبك»، دوست داشتن ملت خود، دفاع از ناموس و حیثیت میهن و مردم، مبارزه در راه اعادهی حق و رهایی او، به كوراوغلو توصیه میشود. مردم میخواهند همهی سجایای اخلاقی خود را در وجود این قهرمان واقعی و تاریخی جمع ببیند.
غیر از داستان حماسی كوراوغلو، میتوان از میان داستانهای تركمنی، دو داستان هویرلوقغا- حمرا و شاه صنم- غریب را نام برد كه دومی باز در میان مردم آذربایجان شناخته است. این داستانها عموماً در سینههای باغشیها - خوانندگان دورهگرد تركمنی- نگه داشته میشوند و به دست آنان شاخ و برگ و تفرع حاصل میكنند كه اكثراً گردآوری نشدهاند. در اینجا بندی از شعری از داستان هویرلوقغا- حمرا كه در بستر گویش طبیعی و واقعی این قوم خفته است نقل میشود.:
« أوچآی بولدی منینگ گؤزنی هوشیمیوق،
ییغلاماقدان غایریائتگئن ایشیمیوق.
غولاق سالسام چای ایچینده غوشومیوق،
باری یوغی بولدی ماناغومانا. »[1]
یعنی: سه ماه است كه دلم ویران است، جز زاری و گریه كاری نمیداند. اینك در نهایت بد اقبالی، همهی یاغیان (ستمگران) مرا میپایند.
2- 5. ارتاكی یا افسانهها
همهی افسانههای تركمنی، برای خود «آغاز» و «انجام» واحدی دارند. آغاز:
بیر بارائكن، بیریوق ائكن،
اییگمه ایچمكه زارائكن.
تاممانین آغزی دار ائكن. . .
بیمر كل یتیم بارائكن. . .
انجام:
« باغیردولدی ، باتدی. گئتدی،
ئویكن بولدی ئوتدی گئتدی.
موراد مورادینا یئتدی،
مورادین تلپگی گوگه یئتدی.
آیا چیغنا تیكن باتدی،
اییرچاق بولسام ومك ائتدی. . . »
كه پیش و پس از نقل افسانهها، برای جمعآوری شنونده و جلب توجه آنها، خوانده میشوند. و گاهی شباهتهای فراوانی با« دوزگو» های آذری دارند.
در افسانههای تركمنی، بهطور كلی از زندگی، قهرمانیها و مبارزات تودههای زحمتكش و محروم اجتماع سخن به میان میآید. آرزوی قهرمان جامعهی فئودالیتهی عشایری تركمنی در افسانهها، نجات بخشیدن مردم قبیلهی خوداز چنگال فئودالیسم و تحكّم، و یا رسیدن به وصال دختری از میان قشرهای بالاو محدود اجتماع است.
قهرمانان عموماً با دیو، پری، جن و حیوانات ترسناك روبرو می شوند و همهجا بر آنان و دیگر موانع آسایش ملت خود، چیره میگردند.
افسانههای تركمنی، همهی خصوصیات افسانههای تركی آذری را دارا هستند و از حیات و فولكلور بومیان «تركمنستان» نیز تأثیر پذیرفتهاند.
میتوان گفت كه تقریباً در همهی افسانهها و قصههای تركمنی پای حیوانات به میان كشیده میشود و گاهی آنها نقش قهرمانان اول افسانهها را دارند.
در بیرون از ایران مجموعههای فراوانی از افسانههای تركمنی منتشر شده است، در ایران مادامی كه آنها از صندوق سینههای مردم گردآوری و تدوین نشوند، بحث دربارهشان سودی نخواهد داشت.
3- 5. آتالار سؤزی
مردم تركمن، مالك گنجینهی عظیم از ضرب المثلها، تعبیرات و كنایات هستند كه مجموعهای از تجربهها و اندیشهها، نصایح و حكم اجداد آنان است. و مثل همهی قبایل تركزبان، به آنها « آتالارسؤزی » نام میدهند یعنی، گفتههای پیشینیان.
چند نمونه:
1) اكمه بیچر سنگ، غازما دوشر سنگ ( در آذری: اؤزگییه قویوقازان، اؤزو دوشر) یعنی: «چاه، مكن خودت میافتی.»
2) یتیم اوغلان ایت بولار، اؤلمسه یغیت بولار. یعنی: «پسر یتیم اگر زنده ماند، جوانمرد میشود.»
3) بای بایا بئرهر خودایدا بایا بئرهر. یعنی: «بیگ به بیگ میبخشد خدا هم به بیگ.»
4) سوگئدهر داشغالار، یاد گئدهر غارداشغالار. یعنی: «آب سرازیر میشود و سنگ به جا میماند، بیگانه میرود و برادر میماند.»
5) دئوتلی دئولتآرار، دئولتسیز وطنآرار. یعنی: «دولتمند در فكر ثروت خودش است، اما فقیر در اندیشهی دفاع از وطن.»
6) باشدا عاغیل بولماسا، ایكیآیاغا گوچ دوشر. یعنی: «اگر در سر آدمی عقل نباشد، باد روی پایش خیلی سنگین میشود!»
7) جماغاتینگ گؤر بولسا، سنده گؤزونگو یوم. (درآذری: بیر كندی گؤردون هامی كور؛ سنده كور. ) یعنی: «اگر جماعتت كور بود، تو هم یك چشمت را ببند.»
8) آرقالی كؤپك قورت باسار. یعنی: «سگی كه به پشت و كمك امیدوار باشد بر گرگ چیره میشود.»
9) آرینین زهرینی چكمه دین، بالینغادرینینه بیلیسن؟ یعنی: «كسی كه نیش زنبور را نبیند، قدر عسل را نمیداند.»
10) ایشلهمه دیك، دیشلهمز. یعنی: «هر كس كار نمیكند، نمیخورد.»
11) یامان گونلر یاغشی بولار، یامان آدام یاغشی بولماز. یعنی: «روزهای بد، خوب میشوند، اما آدم بد خوب نمیشود.»
12) داغ باشی دومانسیز بولماز، ائر باشی خایالسیز. یعنی: «سر كوه بیمه نمیشود، سر جوانمرد بیغوغا.»
13) سوتده آغزی بیشن، سووی یاواش ایچر. یعنی: «كسی كه وقت خوردن، دهانش سوخته، آب را با احتیاط میخورد.»
14) قیلیچ اؤزغینینی كسمز. یعنی: «شمشیر غلاف خود را نمیبرد.»
15) مین غایغی، بیرایش بیتیرمز. یعنی: «هزار دلسوزی و زاری، یككار به سامان نمیرساند.»
16) أری نامیس اؤلدورهر، تاوشانی غامچی. یعنی: «شوهر را ناموس میكشد، خرگوش را شلاق.»
17) اؤزبك، اؤزونهبك، یعنی: «اوزوبیگ، بیگ خودش است.»
18) یاتان اؤكوزهییم یوق. یعنی: «گاوی كه بخوابد گرسنه میماند.»
19) آجین تانریسی یوق. یعنی: «گرسنه خدا ندارد.»
20) ایل بیلن كسیلن بارماق قاناماز. یعنی: «از دستی كه همراه مردم بریده شده، خون نمیآید.»
21) ایل بیلن توی دا بایرام. یعنی: «جشنی كه با مردم برپا شود عید است.»
22) یاغلی گونونگ یادیاغشی، یامان گونونگ قارینداش. یعنی: «در خوشی وجشن، بیگانه نزدت میآید، در روزهای تنگ برادر و خودی.»
4- 5. متل
«متل» در فولكلور تركمنی به چیستان و معما اطلاق میشود كه در تركی آذری «تاپماجا» گوییم. این شاخه، بیش از شاخهی دیگر ادبیات شفاهی تركمنی با حیات چادرنشینی و عشایری این مردم وابستگی دارد:
« یئدی قویون بیرغوزو،
دوغسان بیر بلادان ساقلار.»
یعنی: «هفت گوسفند و یك بره، آدم را از نودویك بلا نگه میدارد. »
در این چیستان، میخواهد به پالتو و پوششی كه از پوست هفت گوسفند و كلاهی كه از پوست یك بره درست میكنند تا در 90 روز سخت زمستان آنها را محافظت كند، اشاره بنماید. فولكلور تركمن، زمستان را نود روز میداند و در شعرهای عامیانه مكرر تصریح میشود.
1) « بیز، بیزدیك،
بیرتوپا قیزدیق.
بیزی بوزدولر،
بیر ایپه دوزدولر.»
یعنی: ما چند تا دختر بودیم. ما را درهم كردند، به یك نخی چیدند.
كه منظور نیهایی است كه قسمت پایین آلاچیقتركمنی با آنها بافته میشود.
2) «توركوچوغوم، اؤیه آیلائیت یات كوچوغوم.»
یعنی: سگم پاشو، دور خانه بپیچ و بخواب.
و جواب آن «اورغون» طنابهای كلفتی است كه آلاچیق را در مقابل باد و توفان بر پا نگه میدارد.
3) «قلیجی موندان اورسام، عارابدا شانگلار اوجی.»
یعنی: شمشیر را اینجا كشیدم، در عربستان درخشید.
جواب: رعدو برق.
4) «قارانگقو ایچرده قاپلانك گورلر.»
یعنی: در تاریكی پلنگ میغرد.
جواب: سنگ آسیا.
5) «آی امیردن امیردن،
یاقان اودو كوموردن.
غوشلاردا بیرغوش گوردوم،
یومورتاغاسی دمیردن.»
یعنی: از امیر، از امیر، آتش سینهات از زغال. در میان مرغان مرغی دیدم. تخمش از آهن.
جواب: تفنگ.
6) «اوراسیندا آت چاپار»
یعنی: در وسط اسب میتازد.
جواب: زبان.
8) «بیر آتیم بار یور تاغان
توربا-تاغار ییر تاغان.»
یعنی: اسبی دارم كه یورقه است و توبره و كیسهها را سوراخ میكند.
جواب: موش.
9) «گلدیسم گلمز، گلمهدیسم گلر.»
یعنی: وقتی می گویم بیا نمیآید، وقتی میگویم نیا، میآید!
جواب: لب.
10) «بیر غوش توتدم جانی یوق،
اؤلدورسمده قانی یوق.
ایچینده اوچ یورتغا بار،
ساناسام دا سانی یوق.»
یعنی: مرغی شكار كردم كه بیجان بود و اگر میكشتم خونش نمیآمد. تویش سه تخم دیدم و اگر میشمردم حساب نداشت.
جواب: خربزه.
11) «گؤك اسغه دووپ، گؤغه سلام اپیردیم.»
یعنی: آسمان را پارچهی سیاهی گرفته، به آسمان سلام فرستادم.
12) «اؤزی بیر غاریش، ساقغالی ایكی غاریش»
یعنی: خودش یك وجب، ریشش دو وجب.
جواب: سوزن و نخ.
13) هانتدان هونتدان، سسی گلر كنددن»
یعنی: وقت و بیوقت صدایش از ده میآید.
جواب: خروس.
5- 5. آیدیم
1) مهمترین بخش ادبیات شفاهی مردم تركمن است كه اكثراً به وسیلهی باغشیها ابداع میشوند و شیوع مییابند.
آیدیم معنای سخن موزون و منظوم را میدهد و حاوی عشق ، قهرمانی، زیباییهای طبیعت و ستایش حیوانات- بهخصوص اسب- است. باغشیها همهی غوشغیهای بومی را نیز با ترنم در آهنگهایی به اسم یول به شكل آیدیم درمیآورند.
برخی پژوهشگران پس از مطالعات فراوان درفولكلور تركمنی، آیدیمها را به انواع زیر تقسیم كرده است:
1- منظومههای دینی.
2- آیدیمهای هجران، شكوه و شكایت.
3- ترانههای شكارچیگری.
4- عشق و محبت.
5- تربیتی و اخلاقی.
6- شعرهای تاریخی.
در میان همهی قبایل تركمن، آیدیمها روایات یكگونه و مشتركی دارند وفقط در سالهای اخیر در ایران، كلمات و تعبیرات بیگانه به زبان تركمنی داخل شده است.
2) در این ترانهها، به اسامی امكنه و مناطقی كه تركمنها قرنها پیش، از آن جا گذشته و به تركمنستان سرازیر شدهاند برمیخوریم كه از دیرسالی آنها حكایت دارند:
« خورجونك مانغیشلی حالی-
دونیهگه سیغماز مثالی . . .
هؤرهله غوربان هؤرهله. . .
اؤروشین بالكان هؤرهله . . .»[2]
3) تركمن در ترانههای خود برای« اسب» جایگاه وسیعی قایل است.
« جان ساقغارآت، مال ساقغارآت.
داغ آشاندا بلله نیر سینگ،
قارانگلقیدا آلغیر اودسام،
ساپا توروپ ساللانیر سینگ.
غایچی غولاق نزدیك بئلینگ،
شهرتی سن بیزینك ایلینگ.
گؤك میدانلی اؤزون یئلینگ،
اوتون اوتلاپ یاللانیرسان.»
یعنی: جان من، مال من، اسب پیشانی سپید من! وقت سرازیر شدن از كوه شناخته میشوی، وقتی كه من در تاریكی مرغی شكار كردم. تو كه كمری باریك و نیرومند داری، آبروی ایل ما هستی. تو را سراسر سال چمنزارهای سرسبز رامشگاه باد كه نیرو بگیری.
4) تركمن در ترانههای خود، مفتون زیباییهای طبیعی سرزمینش است.
«دویه حایوان گلر كوله-كوله آغناپ،
خاطار دوزوپ گئور اؤز یئرین ایرلاب.
تورومو تایلاغی باری عزم باغلاپ،
اگرهتین یاغ یاسان مكانیم داغلار.
غویون حایوان تایاق تاشلام یاییلیاز،
غالینلیقدان اونون باشی اویولماز.
داتلیلیقدان غوزو اَتی اییلمز.
اتلرین غورغانی مكانیم داغلار.»
یعنی: ای جولانگاه من، ای كوهها كه شتران و گوسفندانم، گروه گروه بر آغوش تو سرازیر میشوند و قطاران قطاران، بر چمنزارهایت میآسایند و گوشت بدنشان موج میزند.
ای جولانگاه من! ای كوههای مكان جوانمردان! كه گلوی گلههایت از بس پرگوشتاند، بریده نمیشود و گوشت برههایت از بس لذیذند خورده نمیشود!
5) و زمانی كه اورا بهجبر و زور بهدست دیار غربت وا میسپرند، خطاب به وطنش چنین میگوید:
«غایتا-غایتا گلدی پرمان،
بیز آیریلدیق یئردن آرمان.
بیتن اوتی باری درمان،
غال ایندی مكان غال ایندی.»
یعنی: به تكرار فرمان دادند، غمین و ناآسوده از تو جدا شدیم، تو بمان! ای وطن تو بمان كه گیاهانت همه شفا بخشند.
«سوجووالین كسه سیندن اوتلاسام،
كول بولادا شونگ استوندن آتلاسام،
یا پینچامی شول یئرلرده یادسام.
سنه بالاد گسین آیریلان سوجووالی!»
یعنی: ای سوجووال- در تركمن صحرا- بلا بر تو ببارد كه ما را جدا كردی؟ كاشكی بر آغوش تپههایت بار دیگر میآسودم، از روی شمعت وقتی كه خاكستر میشد میپریدم و پروانههایم را به یاد میآوردم.
6) بهطور كلی به اسم برخی از قهرمانان تركمنی، فقط در ترانهها برمیخوریم كه قهرمانیها و مبارزاتشان بهشایستگی ستوده میشود. مثلاً دو قهرمان ائلبك باتیر و اركه باتیر كه سالها پیش از این، علیه خانها و فرمانروایان قالماق شوریده بودند، هنوز از خاطر مردم تركمن استاوروپول زدوده نشده است.
7) و از اینگونه شعرهای حماسی كه بگذریم، میرسیم به ترانههایی كه، از عشق و دلدادگی و محبت سخن میدارند. در این نوع ترانهها از تلخی جدایی و هجران سخن به میان میآید:
« سیاهدان غاراگؤزلری،
شیریندن داتلی سؤزلری.
قیللادا آچیق یوزلری،
بیر عاجاییب جانان گؤروندی!
ماهی جووان توركمن غیزی،
مون گلنه دگهر بیر نازی.
سازلانیب آچیق آوازی،
بیر عاجاییت گول گوروندی!»
یعنی: عجایب دلبری، دیدم كه چشمانش سیاهتر از سیاه بود، كه سخنانش و لبانش شیرینتر از شیرین بود كه رخسارش رخشانتر از طلا بود! ماه نورس، دختر تركمن كه یك نازش از هزاران عروس، دلرباست، كه صدایش رسیده و زیباست، كه عجیب گلی دلنشین است!
« من بیر اوادان جوووان گؤردوم،
میثلی آیا-گونه منگزهر.
شوهلهسی اذلهمه دوشن،
ایشقی جووهر غاشا منگزهر.
غارا گوزی، آلمایوزی،
ایسپاهان پادیشاه غیزی،
میثلی آی چمنه منگزهر.
نه اوودان عاغلی-هوشی،
نه عاجابدیر توماشاسی.
اون سككیز گلن یاشی،
میثلی طوطی غوشامنگزهر.
سوچولیهر ییغیت دیلی،
غوچماغا لاییقدیر بئلی.
آچیلیبدیر باهار كولی،
ممهسی آرمیدا منگزهر.»
یعنی: دلبركی دیدم كه به ماه آفتاب میمانست كه شعلهاش روی دستم افتاده بود و چونان روشنایی خورشید بود.
سیه چشمی كه گونههایش مثال سیب بود، خودش دختر پادشاه اصفهان و به ماه چمن میمانست.
زیبا رخ باهوش و خردمندی كه تازه پا به هجده سالگی گذاشته بود و به طوطی میمانست.
زبانش نمكین وكمرش شایستهی در تنگ كشیدن بود. بهارش بود. و پستانهاش به امرود میمانست.
6- 5. لهله
لهله به ترانههایی گفته میشود كه دختران تركمن شبهای ماهتابی گردهم میآیند و میخوانند و آرزوهای زندگی خود را در آنها میگنجانند.
« ساری دونونك ساتایین،
ساغ یانینگدا یاتایین!
سن گونشه یانارسینگ،
غولوم كؤلگه توتایین؟
سود گرهك غایماق گرهك،
غایماغی یایماق گرهگ.
غیزی یادا بئرهنین،
گؤزینی اویماق گرك!
ساری دونین گئییپسین،
تلره سؤیله نیبسینگ.
آه وزارین من چكسم،
سن نمه سارالاپسینگ.
آیآیدینگ حوش گئجهسی،
یارغوینی بوش گئجهسی.
یاریم اوندا من بوندا،
آرمیز اداش گئجهسی.
گؤزهنكدن یاتما اوغلان،
گؤزینگ غاشینگ قاتما اوغلان.
منی سنگا بارمازلار،
ایچیم باغریم یاقما اوغلان.
بویلادیم آبویلادیم،
تویدوك چالیب اوینادیم.
یاد ائللرین بؤورونده،
یالیق چكیب آغلادیم.»
یعنی: پیرهن زردم را درمیآورم، در طرف راست تومیخوابم، اگر آفتاب اذیتت كند، دستم را سایهبانت میكنم!
كسی را كه دختر خود را به بیگانه میدهد، چشمش را باید درآورد.
پیرهن زردت را پوشیدهای، به گیسوان من دل بستهای. آه و زاریت را من میكشم، تو چرا رنگت زرد شده است؟
ای شب ماهتابی زیبا! آغوش یار من خالیست. یارم در آنجا، و من در اینجا، تو ای شب دلسنگ كه میانمان ایستادهای!
پسر! از سوراخ نگاه كن، به من چشمك نزن، مرا به تو نمیدهند. دلم را آتش مزن!
قد كشیدم و قد كشیدم، نی زدم و رقصیدم، دركنار سرزمین بیگانه، دستمال گرفتم و گریستم.
«لهله»ها زیاد و متنوعند و در اینجا فقط نمونه داده شد. از پس آنها میرسیم به انواع دیگر ترانههای تركمنی:
7- 5. آغی
آغی به شعرهایی كه در روزهای مصیبت و مرگ كسی خوانده میشود، ترانههای جشن و عروسی، شعرهای مخصوص كودكان، ترانههای ایام مخصوص سال، لالاییها و جز آن گفته میشود، كه در اینجا برای پرهیز از اطناب، فقط یك ترانهی مخصوص كودكان و چند لالایی مثال میآوریم:
«غایرادان گلیدن بئش گئچی،
هائی مونینگ ائركجی.
ائركجی داغا گئتدی،
هایهایلادیم گلمهدی.
چیگیتی بئردیم اییمهدی،
چیگتیم تاتا بئردیم.
تات مانگا غات بئردی،
غاتانجیغیم غیریلدی.
سوری یوپگه دوزولدی. . .»
یعنی: از بالای كوه پنج بز میآمد. پس كو نر این بز؟ نرش رفت به كوه. هرای زدم نیامد، ارزن دادم نخورد، ارزن را دادم به تات، او به من بال و پر داد. بالم شكسته، گلّه آمد . . .
نمونههایی از لالاییها و ترانههای مادران تركمن:
« منیم باللیم آپاقدیر،
هم گولدور، هم یارپا قدیر.
شو باللیمی سؤیمهین،
سول گوزومده تورپاقدیر.
اوغلوم آدی امان دیر،
داغلار اؤنو دومان دیر.
یارین وئرهن أوزویگو،
بارماغیندا دوراندیر.
منیم باللیم باربولار،
هر الینده ناربولار.
تویدان توپا گزنده،
قیزلار خیریدار بولار!
آللای- آللای آللاسی،[3]
آغریماسین كلهسی.
غایپدان گلن ساییلین،
غابول بولسون دوعاسی!
آللای آللاسی گلر،
یاتسا ایقوسی گلر.
اوزون- اوزون یولاردان،
دایی- دایزاسی گلر.
آللای- آللای آد یاغشی،
بیر غایغیدان شاد یاغشی.
غادیر بیلمز غار داشدان،
غادیر یلجا یاد یاغشی.
آللالاسام یاتیبدیر،
گول یاسیسغا باتیبدیر.
اویاتگدیرمان یانگنگسی،
یانگیجا اوقا گئدیبدیر.
آللالاسام بال یالاق،
اؤز غولانی ایل یالاق.
اؤز باللیمی سؤیهمده،
بیریاشاجیق گول یالاق.
منیم باللیم یاز اوغلان،
جبهسی دولی هوز اوغلان.
آت باقماغا گئدنده،
یولی قیز اوغلان.»
یعنی:
فرزند من قشنگ است،
گل است و گلبرگ است.
كسی كه بچه مرا دوست ندارد،
در چشم چپم خاك است.
اسم پسر من آمان است،
كوههای بلند را مه فرا میگیرد.
انگشتری یارش،
همیشه در انگشتش است.
بچهی من داماد میشود،
در هر دستش یك انار نگه میدارد.
وقتی كه در جشنها میگردد،
دخترها چشم به او میدوزند.
ای خدای، خدای خداها،
سر این بچهام درد نكند.
دعای سائل دم در،
پذیرفته باد!
لالاییها لالاها میآید،
اگر بیاساید خوابش میآید.
از راههای خیلی دور،
اسبها و تحفههایش میآید.
لالا، لالا، اسمت خوب است،
ازغم و اندوه، شادی خوب است.
از برادری كه قدر نمیداند،
بیگانهای كه قدر بداند خوب است.
لالا گفتهام خوابیده است،
توی بالین گل رفته است.
بیدارش نكنید كه مادرش را هم،
نزد خودش خواب ربوده است.
لالا میخوانم مثل عسل،
دایهی بچهام از خود ایل است.
من بچهی خودم را دوست دارم،
مثل شكوفهی یك گل.
پسر من بهار است،
جبهاش پر از گل است.
وقتی كه میرود اسب نگاه كند،
دخترها سر راهش صف میبندند.
[1] درگويش تركمني ، اكثرمصوتها دو صورت كشيده وكوتاه دارندو حرفهاي«س ، ز»صداي مخصوصي هم دارند كه درالفباي موجود، نشاني براي آنها برگزيده نشده است. تنها نون غنّهي تركمني با علامت«نگ»نشان داده ميشود.
[2] «قارا بالخان» نام دهستاني در شمال شرقي گنبد قابوس نيز است. همچنين به كوههاي كه در مشرق تركمنستان خفته، بالخان نام داده شده است.
[3] «آللاي» همان«لالاي» است ولي در بعضي جاها به معناي«خدا» گرفته ميشود.