جستجو

اوضاع استرآباد در جنبش مشروطیت، با تکیه بر وضعیت ترکمنها

 

 

 

نویسنده : اشرف سرایلو

 

چکیده

ظلم و تعدی حاکمان محلی استرآباد-که به‏طور موروثی مقام خود را به دست آورده بودند-باعث نارضایتی‏ ساکنان این ایالت و سوق داده شدن ایشان به سوی مشروطه شد.مشروطیت،شیوه‏ای مناسب برای مبارزه با حاکمان بود که ابتدا در رامیان فندرسک و کتول شکل گرفت و به صورت مقابلهء مستقیم با عناصر استبداد در استرآباد جلوه کرد. از سوئی، روسها در آشوراده حضور ساکنان دست یازیدند.این ماجرا همراه با نالایقی حاکمان و دولت وقت،عاملی شد تا با شروع مشروطیت،تجار،علما و سرکرده‏های محلی،برای ادارهء امور ایالت استرآباد، دست به تشکیل انجمن ولایتی بزنند.ترکمنهای مقیم استرآباد نیز به دلیل سوء سیاست دولت مرکزی و قدرت‏طلبی روسها،اوضاع نابسامانی داشتند.آنها نیز با حمایت از اعتراضات مردمی علیه به توپ بسته شدن‏ ممجلس و ماجرای فتح تهران،توانستند با پررنگ کردن نقش خود در مشروطیت و فرستادن نماینده به مجلس، به سوی آرامش گام بردارند. 

در سالهایی که افکار مشروطه‏خواهی در میان‏ مردم شهرهای بزرگ ایران منتشر می‏شد و آنها را به‏ مقاومت در برابر عوامل استبدادی-که شاه و حکام‏ هوادار او بودند-تشویق می‏کرد،در استرآباد نیز شرایطی وجود داشت که مردم آن ایالت را به سوی‏ مشروطه سوق می‏داد.این شرایط در بلوکات،وجود حکامی بود که به‏طور موروثی مقام خود را به دست‏ آورده بودند و در مرکز ایالت یعنی شهر استرآباد، وجود حکمران نالایق و مستبد بود.شرایط دیگر وجود نیروهای روسی و فعالیتهای آنها بود.که باز عرصه را بر ساکنان آن ایالت تنگ می‏کرد.اوضاع‏ نامناسب و نابسامان ترکمنها نیز شرایط خاصی را بر ایالت استرآباد حاکم کرده بود.در اینجا به ترتیب به‏ شرح این شرایط پرداخته می‏شود.

قدرتمندترین حاکم ایالت استرآباد در این زمان، میر سعد اللّه خان میر فندرسکی ملقب به سالار مقتدر و ایلخانی بود.او علاوه برداشتن مقام حکومت بلوک‏ رامیان و فندرسک و کوهسار و در واقع بلوکات‏ شرقی ایالت استرآباد،سمت داروغگی هفت طایفهء بزرگ یموت‏1و مرجعیت گوکلان را نیز برعهده‏ داشت.2اجداد او بر بلوکات مذکور حکومت‏ می‏کردند،اما در زمان پدرش،میرزا علی نقی خان‏ سرتیپ،رامیان از این مجموعه جدا شد.اهالی رامیان‏ به دلیل سختگیریهای پسر دیگر علی نقی خان، فتحعلی خان نایب الحکومهء رامیان با خاندان‏ میرفندرسکی مخالف بودند؛در نتیجه کلانتری رامیان‏ به وسیلهء خسرو خان ساعد الدوله حاکم وقت‏ استرآباد،به فردی به نام نجف بیک از اهالی رامیان‏ سپرده شد.در این زمان میرزا علی نقی خان فوت کرد و فرزند ارشدش سعد اللّه خان جانشین او شد.3

سعد اللّه خان از همان ابتدا سعی در به دست‏ آوردن دوبارهء رامیان داشت؛اما در دورهء حکمرانی‏ خسرو خان ساعد الدوله موفق به انجام این کار نشد. با روی کار آمدن امیر خان سردار سپهسالار پدر نصر اللّه خان امیر اعظم،سعد اللّه خان با نزدیک شدن به او، توانست رامیان را به مجموعهء املاک خود بازگرداند و برادر خود امین اللّه خان را نایب الحکومهء آنجا کند.4با قتل ناصر الدین شاه و جلوس مظفر الدین شاه به تخت‏ سلطنت،سپهسالار از مقام خود عزل و علاء الدوله‏ حاکم استرآباد شد.5سعد اللّه خان طبق رویهء خود با او رفتار کرد و به او نزدیک شد؛در نتیجه موفق شد منطقهء وسیعی از گوکلان را تا حدود کتول به دست‏ آورد.6او رفته‏رفته به مقام و شوکتی بالاتر از اجداد خود رسید و توانست از گوکلان تا کتول و ترکمن‏ صحرا را تحت سیطرهء خود بگیرد.7

هنگامی که علاء الدوله به علت بی‏احترامی به‏ کمیسر روس و قتل دو نفر از اتباع روس،به خواست‏ دولت روسیه از مقام خود عزل شد،میر سعد اللّه خان‏ از استرداد اموال دولتی-که در دست خود داشت- امتناع کرد.با رفتن علاء الدوله به پایتخت،این اموال‏ در دست سعد اللّه خان باقی ماند.8پس از علاء الدوله، نصر اللّه خان امیر اعظم حاکم استرآباد شد.9او در همان ابتدا سعد اللّه خان را احضار کرد تا اموال دولتی‏ را بازگرداند؛اما سعد اللّه خان اطاعت نکرد و با علی‏ محمد خان مفاخر الملک کتولی متحد شد و به ترکمن‏ صحرا رفتند و بعد از همراه کردن سران ترکمن با خود،نیروهای فندرسکی و کتولی را در علی‏آباد از روستاهای کتول گردآوردند.همچنین نیروهای رامیان‏ و کتول نیز آمادهء عملیات نظامی شدند.این عرض‏ اندام سعد اللّه خان،باعث شد امیر اعظم عقب‏نشینی‏ کند.اما سعد اللّه خان سالار مقتدر به این حد راضی‏ نشد و مقدمات عزل امیر اعظم را فراهم کرد.10بدین ترتیب با این مانور سیاسی-نظامی،میر سعد اللّه خان‏ سالار مقتدر به قدرتی تعیین‏کننده در ایالت استرآباد تبدیل شد.

علی محمد خان مفاخر الملک کتولی-که بعدها ملقب به سالار معزز شد-فرزند آقا خان دوم کتولی‏ بود و مقام حکومت بر کتول در خاندان او موروثی‏ بود.در هنگام فوت آقا خان دوم،علی محمد خان در دوران طفولیت به سر می‏برد؛در نتیجه اموال و املاک‏ آنها را برخی از اهالی کتول غارت و تصاحب کردند. مادر علی محمد خان،نسا خان ناچار به تهران رفت‏ و به ناصر الدین شاه متوسل شد.ناصر الدین شاه نیز فرمان حکومت کتول را تا بزرگ شدن علی محمد خان به نام نسا خان صادر کرد.علی محمد خان در این مدت با نشان دادن لیاقت خود و ارائهء خدمات‏ نظامی،توانست به مراتب بالای نظامی دست یابد و رفته‏رفته از مالیات معاف و کلانتر و سرکردهء بلوک‏ کتول شد.11او همچنین مقام داروغگی طایفهء دوه‏چی‏ را در یموت به دست آورد.12

اما ظاهرا علی محمد خان به دلیل کدورتی که از اهالی کتول داشت،با رسیدن به مقام خانی کتول و به دست آوردن قدرت زیاد،شروع به تجاوز و تعدی‏ به مردم کرد.او با کمک ترکمنها قدرت خود را افزایش داد و به حاکمی ستمگر تبدیل شد.13اما به‏ هرحال او توانتس به مدت 35 سال بر بلوک کتول‏ حکومت کند.او با میر سعد اللّه خان سالار مقتدر نسبت خویشی نزدیک داشت.14

در بلوکات غربی استرآباد نیز دو شخصیت‏ مطرح وجود داشت؛یکی حاج رحیم خان سرخان‏ کلایی مقصودلو و دیگر محمد خان ساعد لشگر که‏ برخلاف دو خان ذکر شده،چهرهء مقبول و مردمی‏ای داشتند.حاج رحیم خان،خان و سرکردهء بخشی از بلوک استرآباد رستاق و داروغهء یلقی‏ یموت بود.15او برادر حاج شیخ حسین مقصودلو، رهبر مشروطه‏خواهان استرآباد بود و با داشتن‏ مقامهای رسمی مذکور،در رواج افکار مشروطه‏ خواهی تلاش می‏کرد.16

محمد مهدی خان ساعد لشکر نیز خان و سرکردهء«نیم بلوک فخر عماد الدین»،بخشی از بلوک‏ استرآباد رستاق بود و علاوه بر این،داروغگی‏ طوایف داز و آتابای یموت برعهدهء او بود.17او اکثرا با عنوان یک مقام دولتی به عنوان نایب الحکومه‏ مطرح بود و سعی در بسامان کردن اوضاع ایالت‏ داشت.18در باقی بلوکات نیز محلات را بزرگان و ملاکان محلات اداره می‏کردند.

بدین ترتیب در استرآباد تعدادی افراد محلی‏ قدرتمند می‏زیستند که نقش تعیین‏کننده‏ای در حوادث و مسائل ایالت داشتند و در واقع گروه مرجع‏ سیاسی و نظامی ساکنان ایالت استرآباد محسوب‏ می‏شدند؛اما در برخی موارد همچون دو مورد اول، این حکام محلی بر اثر ظلم و تعدی به ساکنان تحت‏ حکومت خود باعث ایجاد نارضایتی در میان آنها شده‏ بودند و در برخی از محلات همچون کتول و رامیان، این نارضایتیها تبدیل به اختلاف و درگیریهای‏ ماندگار در میان حکام و ساکنان این محلات شده‏ بود.به همین دلیل همزمان با پیروزی انقلاب‏ مشروطه در تهران،رهبران اجتماعی و مذهبی بلوکات‏ مذکور،آن را راه مناسبی برای مقابله با ظلم و تعدی‏ حکام دانستند.این افراد در رامیان شیخ عبد الحسین و در فندرسک و کتول ملا عبد الجواد مشهور به آخوند بودند.این افراد با هماهنگی علمای شهر استرآباد و با برقراری ارتباط به علمای تهران،تعلیمات لازمه را برای آگاه کردن مردم دریافت می‏کردند.طبق آنچه که سعیدی در کتاب خود روایت کرده،مردم بلوکات‏ مذکور نیز با دریافت این تعلیمات،شروع به اعتراض‏ به حکام خود کردند و این امر باعث شد درگیریهای‏ میان مردم و حکام وارد مرحلهء جدیدی شود و از این‏ پس مردم با قدرت بیش‏تری به مقابله با این حکام‏ بپردازند.19در نتیجه می‏توان گفت،افکار مشروطه در ایالت استرآباد به اقتضای شرایط را میان،فندرسک و کتول ابتدا در این بلوکات رواج یافت و به صورت‏ مقابلهء مستقیم با عناصر استبدادی جلوه‏گر شد.

حضور روسها در استرآباد،به زمان صفویه باز می‏گردد و مقر آنها جزیرهء آشوراده بود،20همچنان که‏ تا سالها این جزیره را مأمن امنی برای خود ساختند. روسها سالها و بلکه قرنها حضور خود را به هر نحوی در استرآباد حفظ کردند و از مقر خود در آشوراده از منافع خود در این ایالت پاسداری کردند. حضور تاریخی روسها در این منطقه با توجه به‏ شرایط هر دوره،دلایل خاصی داشت.اولین دلیلی که‏ روسها را به این منطقهء مرزی از ایران کشاند،ارزش‏ نظامی استرآباد بود؛به این معنی که استرآباد بهترین و آسان‏ترین مسیر لشکرکشی به هند،شاهرگ اقتصادی‏ انگلستان بود.در واقع اگر از باکو به هند خطی‏ کشیده شود،استرآباد در مسیر این خط واقع می‏شود و به همین دلیل بود که هنگامی که پل امپراتور روسیه‏ و ناپلئون در سال 1800 م./1214 ق.در ممورد نقشهء لشکرکشی از طریق خشکی به هندوستان مذاکره‏ می‏کردند،این خط برای تهاجم تعیین شده بود.اما از وقتی که راه‏آهن ماورای بحر خزر تأسیس شد،این‏ شرایط تغییر کرد و ارزش نظامی استرآباد تبدیل به‏ ارزش دفاعی شد و رویکرد آن از شرشق به غرب تغییر یافت.به این معنی که روسها به آسودگی در مناطقی‏ که سابقا مسکن ترکمنها بود،می‏توانستند مسقتر شوند و بر جادهء شاهرود مسلط باشند.با این توضیح که هر دولتی که این امتیاز را می‏داشت،می‏توانست بر ضد دیگر نقاط ایران و پایتخت از آن استفاده کند.مسیر استرآباد به شاهرود و سپس به تهران،بهترین راهی‏ بود که سواحل خزر را به تهران متصل می‏کرد و به‏ این ترتیب هر لشکری از راه استرآباد به شاهرود- که مطلقا بی‏دفاع بود-دست می‏یافت،وضعیت‏ برتری پیدا می‏کرد.به این ترتیب که هم در منطقهء حاصلخیزی مستقر بود که حتی در تابستان نیز آن‏ منطقه می‏توانست لشکر بزرگی را تأمین کند،و هم‏ خط ارتباطی بین مازندران و ساحل دریای خزر را با پایتخت در موقع جنگ در اختیار می‏داشت و نیز بهترین مسیر خراسان را از سمت غرب در دست‏ داشت.در نتیجه باوجوداین مزایا،کنسول روس در استرآباد و نمایندگان کنسولی در بندر جز و شاهرود از منافع روسیه بخوبی حفاظت می‏کردند.21به این‏ ترتیب حضور تجاری-سیاسی روسیه در استرآباد بخوبی منطقی غایی پیدا می‏کند.

همزمان با شروع دورهء مشروطه،حاکم ایالت‏ استرآباد غلامحسین خان سردار افخم بود که پس از نصر اللّه خان امیر اعظم به این مقام منصوب شده بود. او در همان ابتدای ورود،برای نشان دادن لیاقت و کاردانی خود،مدرسهء افخمیه را در استرآباد افتتاح‏ کرد،22اما در واقع او بیش‏تر اوقاتش را در ییلاق‏ می‏گذرانید و ادارهء امور ایالت را برعهدهء افرادی چون‏ حاجی محمد صادق خان سرتیپ قزاق محول‏ می‏کرد.فقدان او در مرکز ایالت و بروز برخی‏ مشکلات و اختلافات،باعث می‏شد قنسول روس، دالگاپلف عرصه را برای خود باز ببیند و در امور ایالت دخالت کند.23

از همین سالهاست که حضور نظامی روسها نیز محسوس‏تر شد.جزیرهء آشوراده در این زمان برای‏ احداث تجهیزات شیلات در دست روسها و در واقع‏ مرکز فعالیت بظاهر اقتصادی روسها بود.اما رفته‏رفته‏ آنها خود را در مراکز ساحلی دریای خزر مطرح‏ می کردند؛چنانکه دریا بیگی روسیه پرچم آن کشور را در اسکلهء بندر جز و گمرک بندر جز-که در آن‏ زمان مسیو هرمان بلژیکی رئیس آن بود-نصب کرد و علت آن را اندازه‏گیری قطر دریا و تقسیم دریا میان‏ ایران و روسیه عنوان کرد.24

کشتیهای جنگی روسها در آشوراده همیشه‏ حضور داشتند و حتی آزادانه به بندر جز نیز می‏آمدند.باوجود هشدارهای رکن الوزاره،سرحددار بندر جز،دولت ایران اقدام خاصی در این زمینه انجام‏ نمی‏داد25بلکه از همین سالهاست که روسیه قشون‏ هم وارد استرآباد کرد.26روسها از طرف دیگر شروع‏ به در انحصار گرفتن فعالیتهای تجاری و اقتصادی‏ ایالت استرآباد کردند.آنها با خریدن زمینهای اطراف‏ بندر جز از ارامنهء ساکن آن بندر،اقدام به احداث‏ کارخانجات ابریشم و پنبه کردند که باعث نگرانی و اعتراض تجار ایالت استرآباد شد.27

تحرّکات روسها چنان غیر قابل پیش‏بینی و مهار ناپذیر بود که رکن الوزاره،از نصر اللّه خان مشیر الدوله‏ وزیر امور خارجهء وقت،درخواست سوار قراولی‏ برای محافظت از بندر جز کرد.مشیر الدوله نیز طی‏ تلگرافی به حکمران استرآباد،دستوری برای ترتیب‏ اثر به این درخواست رکن الوزاره صادر کرد.28

در کل،گزارشهای آن سالها حاکی از تعدیات اتباع‏ روس و اختلافات میان آنها و ساکنان ایالت استرآباد است.29مرجع سیاسی رسیدگی به این اختلافات، سردار حسن خان اعتصام الممالک،کارگزار وزارت‏ امور خارجهء مستقر در چاتلی در کنار گنبد قابوس و رکن الوزاره، سرحددار بندر جز بودند.30

گنبد قابوس،مرکز فعالیتهای سیاسی-نظامی‏ (کمسیون)روسها در استرآباد بود.آنها دور گنبد را خندقی کنده بودند تا امنیت شهر را فراهم کنند و علاوه بر آن،سواران قزاق روسی و ترکمن نیز از شهر محافظت می‏کردند.در گنبد برای صاحب‏ منصبان روسی و خانوادهء آنها،هرگونه وسایل‏ رفاهی و آسایشی فراهم بود،31درحالی‏که چاتلی‏ مقر کارگزار ایران-که در هشت فرسخی گنبد قابوس قرار داشت-از حد اقل امکانات که شامل‏ یک تلگرافخانه،25 سرباز و چند ساختمان بود، برخوردار بود.32

فعالیتهای روسها که در اکثر اوقات از چارچوب‏ قانونی خود خارج می‏شد و به شکل تعدی به حقوق‏ ساکنان ایالت استرآباد بروز می‏کرد،از یک طرف و بی‏مبالاتی حکمران ایالت غلامحسین خان سردار افخم که به جای نظارت بر امور و مسائل ایالت در ییلاق به سر می‏برد و یا به طرح نقشه‏ها و برنامه‏های‏ خاصی با حاکم بجنورد مشغول بود،33از طرف دیگر، وجوب یک مرجع کار آمد را برای رسیدگی به امور ایالت برای بزرگان شهر استرآباد روشن می‏کرد.این‏ افراد که شامل تجار،علما و بعضا سرکرده‏های محلی‏ همچون حاج رحیم خان سرخانکلائی و مهدی خان‏ ساعد لشکر بودند،همزمان با پیروزی انقلاب‏ مشروطه،تلاش کردند تا هرچه سریع‏تر انجمن‏ ولایتی را در شهر استرآباد دایر کنند تا بتوانند اوضاع‏ ایالت را در دست بگیرند.بدین ترتیب موفق شدند انجمن استرآباد را در اوایل سال 1325 ق./اواسط 1907 م.افتتاح کنند.ریاست این انجمن با حاج شیخ‏ محمد حسین از علمای شهر استرآباد و رهبر مشروطه خواهان استرآباد بود.اعضای انجمن نیز شامل شیخ‏ محمد باقر،شیخ طاهر مجتهد،شیخ اسمعیل،شیخ‏ یعقوب،شیخ محمد قاجار،حاج محمد تقی ارباب‏ تاجر استرآبادی و جاج آقا تاجر کاشانی بودند.این، شکل ابتدایی انجمن استرآباد بود که اعضای آن لزوم‏ ایجاد هرچه سریع‏تر آن را حس می‏کردند.اما این‏ انجمن در همان شکل ابتدایی خود،موفق شده بود تا حدی ادارهء امور ایالت را به دست گیرد؛به نحوی که‏ خوانین قدرتمند ایالت نیز از اقدامات خود و از اوضاع امنیتی ایالت به انجمن گزارش می‏دادند،34 و حتی اعضای انجمن نیز دربارهء مسائل و وقایعی که‏ در پایتخت در آن دوره جریان داشت،خود را مطرح‏ و اظهارنظر می‏کردند و پیام می‏فرستادند.35

 

ترکمنها

ترکمنها،از اقوام صحرانشین ترکان اغوز هستند که‏ همچون باقی ترکان،لفظ ترک دربارهء آنها به کار برده‏ می‏شد.اما هنگامی که آنها به ماوراء النهر و ایران آمدند، شرایط آب و هوایی بر آنها تأثیرگذارد و چهرهء آنها تغییر کرد و به تاجیکها شباهت پیدا کردند؛در نتیجه‏ تاجیکها بر آنها نام«ترکمن»به معنی شبه ترک نهادند و از آن پس این نام در مورد آنها به کار برده شد. اغوزها به دو دسته«بوزوق»و«اوچوق»تقسیم شدند و ترکمنهای ایران از دستهء بوزوق هستند.ترکمنها- چنام که می‏دانیم-با قدرت یافتن سلجوقیان در غرب‏ آسیا نفوذ کردند و مناطقی را به خود اختصاص‏ دادند.36یکی از این مناطق،شمال شرقی ایران است. ترکمنها مرکب از دو طایفه و هرکدام از دو طایفه به‏ دو دستهء دامدار و صحراگرد(چاروا)و یکجانشین و کشاورز(چمور)تقسیم می‏شدند.37

 

گوکلان:محدودهء سکونتگاه گوکلان،از شرق‏ دامنهء کوههای بجنورد،از غرب گنبد قابوس و صحرای یموت،از شمال رود اترک و مناطق مرزی‏ روسیه و از طرف جنوب نردین و کوهسار و حاجیلر بوده است.آب و هوای این منطقه برای زراعت بسیار مناسب و گوکلان نیز اکثرا کشاورز بودند و زراعت‏ اصلی آنها برنج،گندم و جو بوده است.38

گوکلان،متشکل از دو گروه داغلو و دودورغه‏ بوده است؛داغلو به هفت طایفه و هرکدام از آنها به‏ تیره‏های کوچک‏تری تقسیم شده‏اند.قرق بزرگ‏ترین‏ طایفهء گوکلان،از این گروه بود.طوایف دیگر این‏ گروه،غائی،قره بل خان،ارکک‏لو،چیق لق،قارنوا و بایندر بودند.داغلو اکثرا چاروا بودند و زراعت کم‏ داشتند.اکثر نیروی جنگی گوکلان نیز از این گروه‏ بود.39قابل توجه است که گوکلان به خزانهء شاه ایران‏ خراج و به قشون او نیز سیصد سرباز می‏دادند که به‏ علت بی‏لیاقتی و بی‏کفایتی حکومت استرآباد،مالیات‏ آنها را ایلخانی بجنورد وصول می‏کردند.40

دودورغه به شش طایفه و هرکدام از این‏ طوایف به نوبهء خود به تیره‏هایی تقسیم می‏شدند. این گروه،شامل طوایف یانغان،سنگر یک،چاغر، بیدگلی،آی درویش و اجن قانجق بودند.خوی‏ جنگجویی این گروه بر اثر استعمال تریاک ضعیف‏ شد و در نتیجه آرام‏ترین و مطیع‏ترین طوایف‏ ترکمن گردیدند.آنها برخلاف داغلو تماما زارع و اکثرا شالیکار گردیدند.سکونتگاه چاغر نزدیک‏ اراضی کوهسار بود که حاکم‏نشین گوکلان نیز محسوب می‏شد.41

گوکلان علاوه بر دامداری و کشاورزی،از راه‏ تجارت نیز امرار معاش می‏کردند.تجارت آنها بیش‏تر با روسیه بود که گاو،گوسفند و پارچهء ابریشمی را که‏ خود تهیه می‏کردند و کرم آن را نیز خود پرورش می‏دادند،به روسها می‏فروختند.42گاهی نیز شکار و پوست شکار و حیوانات اهلی این اقلام بود.43

ییت در سال 1311 ق./1894 م.و رابینو در سال‏ 1326 ق./1908 م.جمعیت گوکلان را 000,2 خانوار نوشته‏اند.44اما میرزا ابراهیم،جمعیت آنها را در سال‏ 1314 ق./1897 م.،550,2 خانوار ذکر کرده است.45 میرزا سراج الدین نیز جمعیت گوکلان را به‏طور تقریبی 000,6 خانوار نوشته است.46

والا مقام‏ترین فرد در میان گوکلان،حاجی‏ ملاقلیچ ایشان،امام جمعه گوکلان بوده است که همهء گوکلان و حتی یموت نسبت به او اعتقاد و اطاعت‏ کامل داشتند.گوکلان،نذورات و مالیات خود را به او می‏دادند.او از طرف دولت ایران مقام امام‏ جمعگی گوکلان را همراه با عصای مرصع و فرمان‏ دولتی دریافت کرده بود و حتی از دولت ایران‏ مواجب نیز دریافت می‏کرد.47او علاوه بر محبوبیت‏ در میان طایفهء خود در خیوه،قره قلعه و چندر نیز مقام و موقعیتی خاص داشت.48او در نزدیکی ابهء خود یک مسجد خشتی و مدرسه‏ای برای آموزش‏ معارف اسلامی داشته‏49که همانند مدرسه‏های بخارا بوده است.پسر قلیچ ایشان،خلیل مخدوم نیز بعد از پدر خود بزرگ‏ترین فرد گوکلان بود که در بخارا تحصیل می‏کرد و تابستانها را در گوکلان‏ می‏گذرانید.50ییت در سفر خود در گوکلان،قلیچ‏ ایشان را ملاقات کرده که در حال نظارت بر ساخت‏ مدرسهء مذکور بوده است.ییت نوشته است:

«ایشان در آلاچیق خود کتابخانهء نسبتا خوبی داشت که‏ بیش‏تر کتابهای آن را قرآن و کتابهای مذهبی دیگر تشکیل‏ می‏داد که پیروان وی به او هدیه کرده بودند.چند کتاب‏ چاپ بمبئی هم بود که می‏گفت در بخارا خریده است.»51

یموت:سرزمین یموت از شمال به اترک،از غرب به دریای خزر،از جنوب به بلوکات سدن‏ رستاق،کتول و فندرسک و از طرف شرق نیز به‏ اراضی کم عرض و مختصری که مرز بین خاک‏ یموت و گوکلان بود،محدود می‏شد.52

یموت به دو گروه شرف و چونی تقسیم می‏شد و جمعا دوازده طایفه بوده است که هر طایفه به‏ تیره‏ها و طوایف کوچک‏تری تقسیم می‏شده‏اند.این‏ طوایف شامل:جعفربای،آتابای،یلقی،داز،دوه‏چی، بدار،سلاخ،ایمر،کوچک،ایکدر،قوجق و قان‏ یوخمر بودند.53

جمعیت یموت طبق گفتهء صولت نظام،بالغ بر 10000 خانوار بوده است.54 درحالی‏که میرزا ابراهیم جمعیت آنها را 9200 خانوار دانسته که‏ یک سوم آنها بیابانگرد و دامدار و در واقع چاروا و بقیه کشاورز یا چمور بوده‏اند.56کشت آنها بیش‏تر جو و گندم بوده است.57اقامتگاههای ایل یموت در کنار دهنهء اترک،گمیش تپه،خوجه نفس و قره‏ سنگر بود.58

ساکنان گمیش تپه،بیش‏تر از طایفهء جعفریای‏ بودند.59آنها نزدیک به 800 خانوار بودند و بیش‏تر ملاح،ماهیگیر و تاجر بودند و وضع اقتصادی بهتری‏ در میان یموت و همهء ترکمنها داشتند.در خور یادآوری است که جعفریای موظف بودند 200 سوار به قشون دولتی بدهند و البته چنین می‏کردند.60

در واقع گمیش تپه مرکز تجاری ترکمنها بود. ییت در سفر خود در میان یموت،گمیش تپه را با وضع متفاوتی از سایر مناطق ترکمن‏نشین توصیف‏ کرده است.آنها آلاچیقهای خوبی داشتند که دارای‏ تمام لوازم مورد نیاز زندگی بود؛برخلاف سایر ترکمنها که حد اقل لوازم ضروری زندگی را داشتند. ساکنان گمیش تپه لباس بهتری نسبت به سایر ترکمنها به تن داشتند و حتی بچه‏های خود را به مدرسه‏ می‏فرستادند.از طرفی آن منطقه دارای امنیت کافی‏ برای زندگی بود.61ظاهرا فقط در جعفربای از طوایف ترکمن آموزش کودکان چنین رایج بوده‏ است.غیر از جعفربای و گوکلان-که قبلا گفته شد -در میان یلقی و آتابای مدرسه وجود داشته است.62

خوجه نفس نیز در کنار دریای خزر و با فاصلهء یک فرسخی از گمیش تپه قرار داشت که همچون‏ گمیش تپه آباد و پررونق بود و 500 خانوار ترکمن در آن ساکن بود.گمیش تپه و خوجه نقس دارای مسجد و مدرسه بودند.مدرسان این مدارس،بیش‏تر تحصیل‏کرده‏های مدارس خیوه و بخارا بودند.در میان‏ تحصیل‏کرده‏های خوجه نفس،آبا آخوند متنفذترین‏ فرد بود و در گمیش تپه عثمان آخوند چنین مقامی‏ داشت.عمارتهای خوجه نفس و گمیش تپه به سبک‏ عمارتهای شهرهای ساحلی روسیه ساخته شده بود و روی هم رفته-همان‏طور که توضیح داده شد- خوجه نفس و گمیش تپه ظاهری متفاوت با سایر مناطق ترکمن‏نشین داشت.63

اسب و تفنگ،چیزی بود که در میان همهء خانواده‏های یموت و اکثر خانواده‏های گوکلان وجود داشت.آنها بیش‏تر اسلحهء خود را از روسیه و به‏طور قاچاق خریداری می‏کردن.64

روابط ترکمنها با دیگر ساکنان استرآباد بعضا و گهگاه همراه با دشمنی و منازعهء متقابل بود؛یعنی‏ همان‏طور که ترکمنها به روستاهای ایالت حمله‏ می‏کردند و آنها را زغارت می‏کردند و احشام آنها را می‏بردند،ساکنان بلوکات استرآباد نیز به ترکمنهای‏ نزدیک خود حمله می‏کردند و دامهای آنها را غارت‏ می‏کردند.65در واقع همان‏طور که رفتن ساکنان‏ بلوکات به صحرای ترکمن برای آنها خطرناک بود، برای ترکمنها نیز نزدیک شدن به بلوکات خطر بسیاری داشت.66البته این نوع از مناسبت میان‏ گروههای متخاصم وجود داشت که به علت عداوت‏ همیشه در نوعی از جنگ و ترس به سر می‏بردند.این‏ وضعیت در میان هر دو گروه به‏طور مساوی وجود داشت؛یعنی این‏گونه نبود که این حملات بیش‏تر از جانب ترکمنها باشد بلکه حالت توازنی در این روابط وجود داشت؛به این معنی که هر تهاجم از سوی یک‏ طرف،تهاجم طرف دیگر را در پی داشت.

علاوه بر این مناسبت،عداوت در میان خود ترکمنها نیز دیده می‏شدو در واقع طرفین متخاصم‏ تهدیدی برای یکدیگر محسوب می‏شدند.67در نتیجه‏ آنچنان که برخی منابع و مطالعات اشاره کرده‏اند، اغتشاشات و غارتگریهایی که هراز چند گاهی در استرآباد رخ می‏داد،یکجانبه و صرفا از طرف ترکمنها نبوده است.اما این وضع همیشه صادق نبود بلکه‏ ترکمنها ناگزیر بودند تا حدی مسالمت‏آمی با ساکنان‏ بلوکات استرآباد رفتار کنند و حتی گاهی در این‏ مناسبات به اصطلاح کوتاه بیایند.آنها مجبور بودند گندم ذخیرهء خود را تدریجا برای آرد کردن به دهات‏ نزدیک محل سکونت خود ببرند؛چون در صحرا آسیابی وجود نداشت.همچنین هیزم،برنج،چای و دیگر مواد مورد نیاز زندگی-که ترکمنها به آن احتیاج‏ داشتند-در صحرا یافت نمی‏شد و برای به دست‏ آوردن آنها،مجبور بودند به شهر استرآباد و بلوکان آن‏ بروند.همچنین تجار استرآبادی نیز برای تجارت خود به کالاها و مصنوعات ترکمنها نیاز داشتند و در واقع‏ در میان آنها دادوستد وجود داشت.68

رسم ساخلو،مانع دیگری برای برخوردهای میان ترکمنها و ساکنان بلوکات ایالت استرآباد بود.به این‏ ترتیب که بویژه در فصل برداشت محصول زراعی، اهالی یکی از دهات،مقداری از محصول را به یک‏ طایفهء ترکمن وعده می‏دادند،در ازای اینکه هم خود اموال آن ده را غارت نکنند و هم نگذارند که‏ ترکمنهای طوایف دیگر چنین کنند و اگر چنین شد، اموال ده را از یاغیان بازپس گیرند.به این ترتیب‏ نوعی امنیت برای طرفین ایجاد می‏شد.69

هنگامی که طایفه‏ای از ترکمنها به یکی از دهات ایالت حملهم می‏کردند و از آن ده صدای‏ تیراندازی بلند می‏شد،تفنگداران دهات اطراف به‏ کممک آن ده می‏شتافتند.در نتیجه ترکمنها با نیروی‏ مسلح قابل توجهی روبرو بودند و در نتیجه جز در مواقع خاص به روستاها حمله نمی‏کردند.70این‏ موارد خاص گاه به قصد دزدیهای ناچیز و در واقع‏ برای تلافی دزدی طرف مقابل بود که در این مواقع‏ طوایف دیگر ترکمن سکوت می‏کردند.71در موارد متعدد حمله و غارت ترکمانان به خاطر انتقام کشته‏ شدن و غارت اموال ترکمنهایی بود که برای داد و ستد به استرآباد می‏رفتند و به دست اهالی بلوکات و یا شهر استرآباد کشته می‏شدند که گاهی نیز ابتدا به‏ حاکم معترض می‏شدند و چون جوابی نمی‏دیدند، خود اقدام می‏کردند.72

اما در بیش‏تر موارد حملات ترکمنها به تحریک‏ و ترغیب عوامل مخلف داخلی و خارجی بود. چنانکه سر حددار بندر جز در گزارش خود چنین‏ آورد است:«اگر تراکمه محرک نداشته باشند،بهتر و با تمکین‏تر از طوایف ترکمن نخواهند بود.»73مثلا در سال 1332 ق./1914 م.کمیسر روس ترکمنهای‏ گوکلان را مجبور کرد که راههای خراسان را ناامن‏ کنند تا دولت ایران امنیت آنجا را به کمیسر واگذار کند.74گاهی نیز در منازعات محلی،خوانین بلوکات، ترکمنها را به کمک می‏طلبیدند و دست آنها را برای‏ غارت باز می‏گذاشتند.75

 

گذشته از همهء این دلایل،ترکمنها نمی‏توانستند تا این حد که نشان داده شده،شرور باشند؛چون هر طایفه از ترکمن داروغه‏ای داشت که یکی از حکام‏ محلی استرآباد بود.میر سعد اللّه خان سالار مقتدر حاکم فندرسک و رامیان و کوهسار،داروغهء هفت‏ طایفهء یموت شامل:بدرا،ایمر،کوچک،تاتار،ایکدر، قوجق و قان یخمز بود.علی محمد خان مفاخر الملک‏ حاکم کتول،داروغگی طایفهء دوه‏چی از یموت را برعهده داشت.محمد مهدی خان ساعد لشکر نیز عهده‏دار داروغگی طایفه‏های داز و آتابای یموت بود. داروغگی طایفهء یلقی از یموت هم بر عهدهء حاجی‏ رحیم خان سرخانکلایی بود.76ظاهرا طوایف گوکلان‏ -به دلیلی آرامشی که داشتند-نیاز به داروغه نداشتند بلکه رسیدگی به امور آنها را دولت ایران به‏ میر سعد اللّه خان سالار مقتدر سپرده بود.77

 

در صورت بروز مشکل از جانب ترکمنها،این‏ داروغه‏ها آنها را بازخواست و جریمه می‏کردند،و اگر داروغه‏ای از وظایف خود قصور می‏کرد، حاکم ایالت او را به این کار وادار می‏کرد78و یا حتی در برخی موارد ریش سفید طایفه،اموال‏ غارت شده را پس می‏داد.79

رابینو در کتاب خود نقل قولی از احتشام‏ الوزاره‏80از مأموران دولتی گنبد قابوس آورده که‏ نشان می‏دهد که ترکمنها بیش‏تر به ایران تمایل‏ داشتند تا به روسیه،و خواهان جایگاهی مناسب در میان ایرانیان بودند.در این نقل قول آمده است که‏ ترکمنها حاضر به پرداخت مالیات به دولت ایران‏ هستند و فقط خواستار اجرای عدالت دربارهء خود می‏باشند.81چنانکه ملگونف نیز در کتاب خود اشاره‏ کرده که ترکمنها ترجیح می‏دادند نفتی را که در مناطق‏ مسکونی خود بویژه چله‏کن به دست می‏آورند،به‏ ایرانیان بفروشند تا به دست روسها بیفتند.82

مطابق نوشتهء رابینو از زبان ترکمنها ظاهرا حکام‏ و مأموران دولتی برای دریافت بودجه از مرکز و یا کسب شهرت،چنین نشان می‏دادند که طوایف‏ ترکمن سرکشی کرده‏اند و باید برای سرکوبی آنها اقدام کرد.بدین ترتیب فرصتی برای غارت ترکمن به‏ دست آنها می‏آمد.83براساس همین تصویری که برای‏ سران دولت ایران به وجود آمدهم بود،دولت ایران‏ سالی 000,50 تومان به حاکم استرآباد برای جلوگیری‏ از تعدیات ترکمنها بودجه ارسال می‏کرد.84

در اینجا هدف نشان دادن واقعیتهای تاریخی‏ است که حکایت از زندگی مسالمت‏آمیز میان ترکمنها و دیگر ساکنان ایالت استرآباد دارد و از خواننده نیز می‏خواهد بر رویهء اعتدال به این مقوله بنگرد.در مورد شرارت ترکمنها بی‏شک در همان دورهء قاجار و مشروطه نیز کذب و اغراق بسیاری رواج می‏یافت و موجب ایجاد رعب و وحشت در میانم ساکنان‏ ایالتهای ممجاور استرآباد می‏شد و به همین دلیل، سفر در مناطق ترکمن‏نشین بویژه طوایف یموت غیر ممکن می‏نمود.85در صورتی که دیدن وضع ترکمنها از نزدیک،این عقاید را می‏توانست تغییر دهد؛ همچنان که ییت در آرامش و مساعدت ترکمنها سفر خود را در سرزمین ترکمنها ادامه داد و این تصورات‏ موهوم و ساختگی را باطل کرد.86میرزا سراج الدین‏ در سفرنامهء خود نقل کرده که چگونه در صحرای‏ ترکمن به دست سواران دولتی غارت شده و حتی این‏ سواران چارواهای ترکمن را نیز-که به کمک او آمده بودند-غارت کردند.هنگامی که او قصد داشته‏ شکایت نزد فرمانده سواران ببرد،چارواهای مذکور مانع او می‏شوند؛چون به نظر آنها،فرمانده این‏ سواران نی با اعمال آنها موافق بوده است و حتی‏ احتمال می‏داده‏اند مورد جریمهء فرمانده آنها واقع و بیش‏تر متضرر شود.87به این ترتیب دقت کافی در منابع،حقایق بیش‏تری را بر ما معلوم می‏کند.

مسئلهء ترکمنها در دورهء مشروطه یک قضیهء دو جانبه است که از یک سو مربوط به سوء سیاست‏ دولت مرکزی ایران و نبود اقتدار آن و از طرف دیگر مربوط به قدرت طلبی روسها در آن منطقه بود و همین عوامل،باعث نوعی نابسامانی ترکمنهای ایالت‏ استرآباد می‏شد.در واقع ترکمنهایی که تمایل شدید به ایران داشتند،مورد بی‏مهری و بلکه ظلم عوامل‏ دولت ایران قرار می‏گرفتند.برطبق قرارداد مرزی‏ 1881 میان ایران و روسیه،خط مرزی در منطقهء مورد بحث،رود اترک قرار گرفت و به این ترتیب نیمی از جمعیت یموت ساکن در اطراف رود اترک به رغم‏ میلشان در خاک روسیه قرار گرفتند.قابل توجه است‏ که باوجوداین قرارداد،افسران روسی با سربازان‏ خود از اتراک عبور می‏کرندند و از یموت ساکن در داخل خاک ایران مالیات می‏گرفتند و این امر میزان‏ بی‏علاقگی و بی‏کفایتی عوامل دولت ایران دربارهء ساکنان این منطقه را نشان می‏دهد.درحالی‏که‏ خواستهء ترکمنها زیستن در زیر بیرق ایران بود،سوء سیاست ایران این‏طور اقتضا می‏کرد که ترکمنها همیشه در نوعی مضیقهء اقتصادی قرار داشته باشند و جمعیت بسیاری از یموت-که در صحرای ترکمن‏ بودند-بویژه در مواقع قحطی تابستان و خشکی‏ زمستان بشدت در فشار اقتصادی قرار می‏گرفتند و این در حالی بود که دست آنها نیز از صیادی در دریای خزر کوتاه شده بود.در این حالت امکان داشت آنها به فرمانم هر حاکمی درآیند تا بتوانند نیازهای خود را تأمین کنند.روسها نیز همیشه از این‏ وضعیت به نفع خود سود می‏بردند؛چنانکه مستقیم یا غیر مستقیم ترکمنها را به تفنگ و فشنگ روسی‏ مجهز می‏کردند.88

به این ترتیب با وجود همهء این مسائل،برقراری‏ حکومت مشروطه با شعار تاسوی و عدالت‏خواهی‏ می‏توانست برای ترکمنها نیز نوید دوره‏ای از آرامش‏ باشد.اگرچه بسیاری از آنها بویژه ساکنان صحرای‏ ترکمنناباورانه به این جریان می‏نگریستند،ولی‏ ساکنان خوجه نفس و گمیش تپه-که ب راثر مراودات‏ و سفرهای تجاری اخبار و تأثیرات مشروطه را دریافته بودند-به آن امید داشتند.ترکمنها در کل با گذر زمان زندگی آرام‏تری برای خود می‏خواستند و به کشت و کار مایل می‏شدند و از درگیری اجتناب‏ می‏کردند.89چنانکه در دورهء مشروطه می‏بینیم آنها با حکامی که دولت مشروطه می‏فرستاد،همکاری‏ می‏کردند.در زمان حکومت سپهدار اعظم تنکابنی‏ بخوبی ترکمنها با او همکاری می‏کردند و مالیات‏ می‏پرداختند.90در زمان روی کار آمدن امیر اعظم نیز او رابطهء خوبی با ترکمنها برقرار کرد و برای انتظام‏ استرآباد از آنها کمک می‏گرفت‏91و در جمع‏آوری‏ مالیات ایالت نیز ترکمنها به امیر اعظم کمک‏ می‏کردند.92در موقع انتصاب ظفر السلطنه به‏ حکومت استرآباد نیز قضات جعفربای از ترکمنها، جزو اولین کسانی بودند که به ایشان تلگراف کردند و انتصاب او را به این سمت تبریک گفتند و از او خواستند برای نظم ایالت هرچه سریع‏تر به ایالت‏ بیاید،البته در آن زمان ظفر السلطنته در سمنان اتراق‏ کرده بود.93

ترکمنها رفته‏رفته نقش خود را در حمایت از مشروطه پررنگ کردند.در تاریخ 29 شوال‏ 1326 ق./24 نوامبر 1908 م.که مشروطه‏خواهان‏ استرآباد در اعتراض به ماجرای توپ بسته شدن‏ مجلس به دست محمد علی شاه،بازار را تعطیل‏ کرده و مسلح در مسجد جامع و مسجمد گلشن‏ استرآباد تجمع کردند،150 سوار از ترکمنهای یلقی‏ و آتابای نی در میان آنها حضور داشتند که این امر در کتاب آبی،نشانه‏ای از مشروطه‏خواهی ترکمنها تعبیر شده است.94

همچنین در جریان فتح تهران-که مشروطه‏ خواهان استرآباد با مشروطه‏خواهان گیلان برای‏ لشکرکشی به تهران و فتح تهران همصدا شده بودند -مشروطه‏خواهان استرآباد اردویی 10000 نفری‏ تشکیل داده بودند که قسمت اعظم آن را ترکمنها تشکیل می‏دادند.95

در دورهء دوم مجلس شورای ملی،ترکمنها نماینده‏ای از میان خود برای مجلس شورای ملی‏ انتخاب کردند.این فرد آدینه محمد از طایفهء جعفربای و یکی از تجار موفق گمیش تپه بود.این‏ امر،موقعیت مناسبی پیش آورد تا ترکمنها بتوانند مسائل خود را مستقیمان به مجلس برسانند و از حقوق‏ خود دفاع کنند و حتی سوء تفاهمات فی ما بین خود و اهالی ایالت استرآباد را از بین ببرند و جلو اعمال‏ نفوذها و سوء استفاده‏های حکام ایالت را بگیرند.96

در مجلس سوم نیز وزارت داخله،طی نامه‏ای به‏ بزرگان استرآباد اطلاع داد که برای مجلس سوم، ایالت استرآباد می‏توانددو نماینده یکی از طرف شهر استرآباد و دیگری از میان ترکمنها انتخاب و اعزام‏ کند.97ترکمنها جای خود را در مجلس باز کرده‏ بودند و به این ترتیب راهی دیپلماتیک برای حل‏ مشکلات خود-همچنان که انتظار داشتند-پیدا کردند.آنها بخوبی از آن پس می‏توانستند اخبار کذب‏ مربوط به خود را نقض و درست آن را اعلام کنند.98

ترکمنها همچنین می‏توانستند از ظلمهایی که به‏ آنها می‏شد،نزد مجلس شکایت کنند.مثلا در ذیقعدهء 1332 ق./سپتامبر 1914 م.در برابر تعدیات و زورگوئی اتباع روس بویژه قونسول آن کشور، رؤسای جعفربای از راه مازندران به تهران رفتند تا مستقیما شکایت خود را به گوش اعضای مجلس‏ شورای ملی و دولتیان برسانند.99

بنابراین همان‏طور که از این مطالب روشن شد، مشروطیت برای هر گروهی می‏توانست راه مناسبی‏ برای رسیدن به آزادی و عدالت باشد،منوط به آنکه‏ برای رسیدن به آنها تلاش کافی صورت می‏گرفت و نیز عوامل بازدارنده از سر راه برداشته می‏شد،ولی‏ همچنان که از وقایع این دوره در استرآباد معلوم‏ می‏شد؛ترکمنها به رغم تلاش بسیاری که کردند، نتوانستند آنچنان که می‏خواستند بر شرایط نامطلوب‏ محیط زندگی خود یعنی تعدیات روسها و سوء استفادهء قدرت‏طلبان،فائق آیند.با این حال‏ موفقیتهایی که در دورهء مشروطه به دست آوردند- که چندین نکته از آنها ذکر شد-نشان‏دهندهء سیر صعودی آنها به سوی موفقیت و آرامشی بود که مقدر بود در سایهء تلاش بیش‏تر و گذر زمان به دست آورند

 

پی‏نوشتها:

(1)-محمد علی خانچی(صولت نظام)،نخبهء سیفیه،به‏ کوشش منصورهء اتحادیه و سیروس سعدوندیان(تهران: نشر تاریخ ایران،1360)،ص 33.

(2)-میرزا سراج الدین حاجی میرزا عبد الرئوف،تحف اهل‏ بخارا،با مقدمهء دکتر محمود اسدیان(تهران:بو علی، 1369)،ص 273.

(3)-محمد علی سعیدی،تاریخ رامیان و فندرسک(رامیان: چاپ زندگی،1364)،صص 69-70.

(4)-همان،ص 71.

(5)-روزنامهء تربیت،سال چهارم،شمارهء 192(ربیع الاول‏ 1318)،صص 2-3.

(6)-سعیدی،پیشین،ص 76.

(7)-همان،ص 82.

(8)-همان.

(9)-ناظم الاسلام کرمانی،تاریخ بیداری ایرانیان،به اهتمام‏ علی اکبر سعیدی سیرجانی(تهران:آگاه و نوین، 1362)،ج 1،ص 163.

(10)-سعیدی،پیشین،صص 83-84.

(11)-محمد ابراهیم نظری،سیری در تاریخ سیاسی- اجتماعی کتول (قائمشهر:فدک،1374)،ص 59.

(12)-صولت نظام،پیشین،ص 33.

(13)-نظری،پیشین،ص 59؛سید ضیا میر دیلمی،تاریخ‏ کتول(فاضل‏آباد:بهمن،[بی‏تا])،ص 143.

(14)-نظری،پیشین،پاورقی ص 61.

(15)-صولت نظام،پیشین،ص 33.

(16)-اسمعیل مهجوری،تاریخ مازندران(ساری:اثر، 1345)،ج 2،ص 250.

(17)-صولت نظام،پیشین،ص 33.

(18)-آرشیو اسناد وزارت امور خارجه به شمارهء 19-9- 13-1323 ق.

(19)-سعیدی،پیشین،صص 87-89.

(20)-جرج.ن.کرزن،ایران و قضیهء ایران،ترجمهء غلامعلی‏ وحید مازندرانی(تهران:علمی و فرهنگی 1367)،ص‏ 255.

(21)-همان،صص 257-259.

(22)-روزنامهء تربیت،سال هشتم،شمارهء 357(صفر 1323)،ص 4.

(23)-آرشیو اسناد وزارت امور خارجه،به شماره‏های 19- 9-13-1322 و 4-8-13-1322 ق.

(24)-آرشیو اسناد وزارت امور خارجه،به شماره‏های 7-8- 13-1322 ق و 41-4-25-1322 ق.

(25)-آرشیو اسناد وزارت امور خارجه،به شمارهء 38-4- 25-1322 ق.

(26)-آرشیو اسناد وزارت امور خارجه،به شمارهء 8-21- 45-1322 ق.

(27)-آرشیو اسناد وزارت امور خارجه،به شماره‏های 66- 4-25-1322 ق و 75-4-25-1322 ق.

(28)-آرشیو اسناد وزارت امور خارجه،به شمارهء 85-4- 25-1322 ق.

(29)-برای نمونه،مراجعه شود به آرشیو اسناد وزارت امور خارجه،پروندهء(121-1)3-16-1323 ق.

(30)-آرشیو اسناد وزارت امور خارجه،به شماره‏های 16- 2-16-1323 ق و 41-4-25-1322 ق.

(31)-صورت نظام،پیشین،ص 56.

(32)-همان،ص 57.

(33)-آرشیو اسناد وزارت امور خارجه،به شماره‏های 11- 4-25-1322 ق و 4-3-16-1323 ق.

(34)-روزنامهء حبل المتین،سال پانزدهم،شمارهء 15 (رمضان 1325)،ص 12.

(35)-روزنامهء مجلس،سال دوم،شمارهء 14(ذیقعدهء 1325)، ص 2.

(36)-رشید الدین فضل اللّه،جامع التواریخ،به تصحیح و تحشیهء محمد روشن و مصطفی موسوی(تهران:نشر البرز،1373)،ج 1،صص 54-56 و 62.

(37)-میرزا سراج الدین،پیشین،ص 267.

(38)-صولت نظام،پیشین،ص 58.

(39)-همان،صص 59-60.

(40)-کرزن،پیشین،ص 260.

(41)-صولت نظام،پیشین،ص 60.

(42)-هـ.ل.رابینو،سفرنامهء مازندران و استرآباد،ترجمهء غلامعلی وحید مازندرانی(تهران:بنگاه ترجمه و نشر کتاب،1336)،ص 137.

(43)-چارلز ادوارد ییت،خراسان و سیستان،ترجمهء قدرت اللّه روشنی زعفرانلو و مهرداد رهبری(تهران: یزدان،1365)،صص 197 و 205.

(44)-همان،ص 216؛رابینو،پیشین،ص 138.

(45)-میرزا ابراهیم،سفرنامهء استرآباد،مازندران و گیلان، به تصحیح مسعود گلزاری(تهران:بنیاد فرهنگ ایران، 1355)،ص 35.

(46)-میرزا سراج الدین،پیشین،ص 273.

(47)-صولت نظام،پیشین،ص 61؛میرزا سراج الدین، پیشین،صص 226 و 227.

(48)-ییت،پیشین،ص 206؛میرزا سراج الدین،پیشین،ص‏ 266.

(49)-صولت نظام،پیشین،ص 61؛میرزا سراج الدین، پیشین،ص 226.

(50)-همان،صص 226-227.

(51)-ییت،پیشین،صص 206-207.

(52)-رابینو،پیشین،صص 133-134.

(53)-صولت نظام،پیشین،ص 57.

(54)-همان،ص 38.

(55)-میرزا ابراهیم،پیشین،ص 57.

(56)-ییت،پیشین،ص 253؛رابینو،پیشین،صص 134- 135.

(57)-صولت نظام،پیشین،ص 35.

(58)-گریگوری ملگونف،کرانه‏های جنوبی دریای خزر، ترجمهء امیر هوشنگ امینی (تهران:کتاب‏سرا،1376)، ص 131.

(59)-همان،ص 122.

(60)-رابینو،پیشین،ص 135؛میرزا سراج الدین،پیشین، ص 276.

(61)-ییت،پیشین،ص 245.

(62)-صولت نظام،پیشین،ص 43.

(63)-میرزا سراج الدین،پیشین،ص 277.

(64)-همان،ص 279.

(65)-ییت،پیشین،صص 214-215.

(66)-رابینو،پیشین،ص 136.

(67)-ملگونف،پیشین،ص 126.

(68)-صولت نظام،پیشین،ص 40؛میرزا سراج الدین‏ پیشین،ص 279.

(69)-صولت نظام،پیشین،ص 39؛رابینو،پیشین،ص 136.

(70)-صولت نظام،پیشین،ص 50.

(71)-ییت،پیشین،ص 215.

(72)-حسینقلی خان مقصودلو،مخابرات استرآباد،به‏ کوشش ایرج افشار و محد رسول دریا گشت(تهران: نشر تاریخ ایران،1363)،ج 1،ص 103؛ملگونف، پیشین،ص 126.

(73)-آرشیو اسناد وزارت امور خارجه،به شمارهء 11-4- 25-1322 ق.

(74)-مقصودلو،پیشین،ص 403.

(75)-همان،صص 93-94.

(76)-صولت نظام،پیشین،ص 33.

(77)-میرزا سراج الدین،پیشین،ص 273.

(78)-مقصودلو،پیشین،ص 77.

(79)-همان،ص 31.

(80)-او تا سال 1320 ق./1903 م.رئیس کمسیون خارجهء ایران در چاتلی بود.صولت نظام،پیشین،ص 57.

(81)-رابینو،پیشین،ص 132.

(82)-ملگونف،پیشین،ص 133.

(83)-رابینو،پیشین،ص 132.

(84)-عین السلطنه قهرمان میرزا سالور،روزنامهء خاطرات‏ عین السلطنه،به کوشش مسعود سالور و ایرج افشار(تهران: اساطیر،1377)،ج 3،صص 2419-2420.

(85)-ییت،پیشین،صص 213 و 217.

(86)-همان،ص 252.

(87)-میرزا سراج الدین،پیشین،صص 284 و 286.

(88)-کرزن،پیشین،صص 259-262.

(89)-همان،ص 473.

(90)-روزنامهء مجلس،سال دوم،شمارهء 143(جمادی الاول‏ 1326)،صص 3-4؛ مقصودلو،پیشین،ص 29.

(91)-همان،صص 166-167.

(92)-روزنامهء مجلس،سال سوم،شمارهء 113(جمادی الاول‏ 1328)،ص 3؛مقصودلو،پیشین،صص 203-205.

(93)-همان،ص 245.

(94)-کتاب آبی(انقلاب مشروطه به روایت اسناد وزارت‏ امور خارجهء انگلیس)،به کوشش رحیم رضازادهء ملک‏ (تهران:انتشارات معین و مازیار،1377)،ص 171؛ مقصودلو،پیشین،صص 83-84.

(95)-ناظم الاسلام کرمانی،پیشین،ج 4،صص 272-273.

(96)-مقصودلو،پیشین،ص 179.

(97)-همان،ص 359.

(98)-روزنامهء مجلس،سال چهارم،شمارهء 40(ذیحجهء 1328)،ص 3.

(99)-مقصودلو،پیشین،ص 414.

 

www.noormags.com

مجله گنجینه اسناد، تابستان 1386 - شماره 66 

 

 

 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید