جستجو

کوچک خان بن نورمحمد سردار

نوشته: ستاربردی فجوری
این ایمیل آدرس توسط سیستم ضد اسپم محافظت شده است. شما میباید جاوا اسکریپت خود را فعال نمایید

مقدمه:

ستاربردی فجوریبسیاری ازانسان ها به اتفاقاتی که درجامعه آنها رخ می دهد بی تفاوت هستند. بسیاری نیز احساس می کنندکه بایستی درگذرتاریخ تاثیرگذارباشند.چنین شخصیت هایی دراین راستا فعالیت می کنند ودرتاثیرگذاری نقشی اساسی ایفا می کنند. درلابلای برگ های تاریخ، چنین انسان هایی کم نیستند. اما درمنطقه ما نیز افرادی بوده اند که بی تفاوت به اتفاقات ورخ دادها نباشند ودراین مسیر ازتاثیرگذاران باشند. ازجمله این افراد شخصیت ها کوچک خان بن نورمحمد سردار است که به اختصار به شرح زندگانی وی می پردازم:

 

کوچک خان، خان گلیداغ

 

ستاربردی فجوری

این ایمیل آدرس توسط سیستم ضد اسپم محافظت شده است. شما میباید جاوا اسکریپت خود را فعال نمایید

 

چکیده: کوچک خان ازجمله شخصیت های تاریخی ترکمن صحرا می باشد که بعنوان خان وسردار دربین ترکمنان شرق ترکمن صحرا به مردم خدمت کرده اند. وی درسال 1304 شمسی مقارن با حمله جان محمد خان دولو فرمانده لشکر شرق به گلیداغ و ترکمن صحرا، بنابه ضرورت با وی همراهی کرده است. پس ازاین اتفاق بعنوان فرمانده پاسگاه گلیداغ مشغول به خدمت شده است. اما در سال1320 شمسی وشروع جنگ جهانی دوم وحضور نیروهای بیگانه درکشور، به اسارت حکومت کمونیستی روسیه (شوروی) درآمده، پس ازآن زندگی مجهول و نامعلومی را پیش رو داشتند. هیچ کس، هیچگونه اطلاعی ازایشان پس ازاسارت ندارد.

دراینجا جادارد که تشکر نماییم از کسانی که دراین تحقیق مرا کمک کرده وهمراهی نمودند. آقایان اتوز فرهنمدیان روستای اجن یلی ، ارازمحمد محمدی و قره محمد آخوند محمدی روستای گلیداغ – کلاله، قربان محمد قلیچی روستای کچیک – کلاله، محمدرحیم سرداری روستای آق قمیش نوه کوچک خان، امان امیدیان روستای اینچه، عبدالله دوجی گمیشان، ارازدردی آخوند ارازی و طاهره ارازی روستای چنارلی و مراوه تپه، آقای آنه سرداری که سی دی فیلم صحبت های خانم آدینه بیگه خانم دختر کوچک را در اختیارم  گذاشتند. پدرش نور محمد سردار و مادرش توبی بی¬بی¬ بود. پدر ایشان از بزرگان و خانهای منطقه بوده و نزد ملت و دولت دارای احترام و ارزش بوده است.

کوچک¬خان از طایفه کوکلان، قایی، جانقربالی و تیره قیزیل آیاق می¬باشد. برادران ایشان قونقر، عاشور، اراز، وارّق و تاشلی می¬باشند. کوچک¬خان متولد ترکمن صحرای ایران بوده و در آن منطقه رشد و نمو کرده است، احتمالا بواسطه خان و سردار بودن پدرش و نیز لیاقت¬هایی که از خود نشان داده بعد از پدر به مرتبه¬ی خانی و سرداری رسیده است. از دوران کودکی و نوجوانی وی اطلاعاتی در دست نیست. به احتمال قوی در دهه 1270 شمسی متولد شده است. و مثل تمام سرداران و نام-آوران دیگر در سن جوانی شهرت و آوازه او به همه جا رسیده است. ایشان در زندگی خود نوعی محافظه¬کار بوده است. بعضی اوقات به الامان و باسماچی¬گری پرداخته و قریب به اتفاق همسو و همفکر با دولت مرکزی ایران بوده است. کوچک خان بعد از ازدواج با سعد بیکه، صاحب 13 دخترشد که نام بعضی از آنها عبارتند از: بایرام گل، امان گل، طواق گل و ... و تنها پسرش آنه خان نام داشت. آنه خان سه همسر داشت که عبارتند از: نوربیکه، شاه سلطان و مأذم(معصوم). آنه خان مردی با هیبت بود که مردم به محض روبرو شدن با وی به احترام رفتارمی کردند. تحقیق درباره زندگی کوچک خان به نظر ساده و آسان می¬آمد. اما وقتی که بدنبال این کار رفتم، متوجه شدم که خیلی از مدارک و اسناد موجود، به علل واهی از بین رفته است. این علت نه تنها در مورد کوچک خان درباره افراد دیگر نیز صدق می¬کند. به هر حال این مقاله نتیجه نشست ، جلسات متعدد با افراد مطلع از زندگی کوچک خان صورت گرفته که بعضی از آنها در کوچکی، کوچک خان را دیده¬اند یا بواسطه¬ای این اخبار را شنیده¬اند. هرگاه خواستیم که از دوران کودکی و جوانی کوچک¬خان اطلاعاتی را کسب نماییم، به محض پرسش از مصاحبه شونده¬ها، آنها بعد از گفتن چند جمله مختصر و کوتاه به نحوه¬ی دستگیری آنها در سال 1320 شمسی اشاره میکردند. به هر حال پس از تحقیق وبررسی منابع مختلف به این نتیجه رسیدیم که کوچک خان، وقتی که ترکمن صحرا در سال 1304 شمسی توسط حکومت

رضاخانی تصرف می¬شود، با آگاهی از این مسئله که دولت مرکزی منضبط و قوی شده، با آنها همسومی شود. قضیه از این قرار است که، وقتی حکومت قاجاریه پایان یافت و حکومت پهلوی روی کار آمد. رضاخان پس از سرکوبی ایلات و عشایر ایران، متوجه ترکمن صحرا شد. لشکری به فرماندهی جان محمد خان دولو از طرف بجنورد بطرف ترکمن صحرا راهی شدند. آنها در ابتدای ورود به مناطق ترکمن نشین در روستاهای اینچه و امند، خان آن منطقه یعنی دردی خان را با خود همراه ساختند. آنها پس از این توافقات، به کوچک خان، خان منطقه گلیداغ پیام دادند که به آنها ملحق شود. کوچک خان به محض دریافت این پیام از طرف جان محمد خان و دردی خان، جلسه¬ای با ریش¬سفیدان و یاش اولی¬های منطقه برگزار نمود. نتیجه نهایی این نشست، این بود که با توجه به اینکه دولت مرکزی قوی شده و به این راحتی خود را به این مناطق دور افتاده رسانیده، بهتر است تسلیم شویم. از طرف دیگر دردی خان که از ما قوی¬تر است، تسلیم شده، پس چه بهتر که ما نیز تسلیم شده و با حکومت همراه باشیم. در غیر اینصورت جز خونریزی و کشت و کشتار چیزی نصیب ما نخواهد شد. پس از این مذاکرات کوچک خان به همراه یکی از باوفاترین افراد خود یعنی نوری خان که حکم وزیر او را داشت، به طرف روستای اینچه و امند حرکت می کنند. آنها در حالی که پرچم سفیدی را بالای سر داشتند به اردوی جان محمد خان وارد می شوند. دردی خان و جان محمد خان از او با آغوش باز پذیرایی می کند. به این ترتیب کوچک خان به همراه جان محمد خان و دردی خان برای فتح ترکمن صحرا حرکت می کنند. آنها با رسیدن به گلیداغ، چند روزی را اتراق می کنند. تهیه آذوقه و امکانات دیگر به عهده کوچک خان بود. در این اتراق چند روزه کوچک خان 300 رأس گوسفند برای آنها قربانی می کند. این اردو پس از فتح منطقه گلیداغ،جنگ های خونینی در منطقه پیش کمر داشتند. همچنین جنگ در کریم ایشان، دره قرناوه و در نهایت نیز با فتح مراوه¬تپه و نیز عقب¬نشینی ترکمن¬ها به کوه¬های سونگی داغ و بعضا خروج آنها از منطقه ترکمن صحرا، این جنگ و فتح شرق ترکمن صحرا به پایان می رسد. پس از این فتح و پیروزی سپاهیان رضاخان، کوچک خان به ریاست پاسگاه گلیداغ منصوب می شود. از جمله سواران کوچک خان می¬توان به نوری از طایفه قره¬جه، خوجه مراد از طایفه باق¬چلی روستای پلی، آنه قره از آق امام، ماتی خان از گلیداغ و رجب آق اینجبیک نام برد. از دیگر اتفاقات دوره زندگی کوچک خان، می¬توان به آوردن محمد ایشان فرزند اراز محمد ایشان از چندر ترکمنستان به ایران و منطقه قرناوه اشاره کرد. اراز محمد ایشان که از بزرگان چندر بود، در آنجا دارای حوزه¬ علمیه¬ی بزرگی بوده است، اما با استقرار حکومت کمونیستی در روسیه آنها مجبور به ترک چندر می¬شوند. آنها به کمک کوچک خان و نیروهایش، با جنگ و گریز به ایران پناهنده می¬شوند. اراز محمد ایشان دارای ده فرزند پسر بوده است، که بعدا در روستای قرناوه ساکن می¬شوند. بعد از فوت اراز محمد ایشان، فرزند ارشدش محمدایشان رهبری مذهبی منطقه و نیز کوچک خان رهبری نظامی منطقه را بدست می¬گیرند. روابط این دو چنان صمیمی و نزدیک بوده است که حتی کوچک خان، دخترش را به عقد پسر محمد ایشان یعنی باباجان ایشان در می¬آورد. محمد ایشان، حوزه علمیه¬ای را در روستای قرناوه دایر می کند، این حوزه علمیه همچنان پابرجا بود، تا اینکه زلزله سال 1349 باعث تخریب آن شد. بنابراین گروهی از مردم روستای قرناوه به محل کنونی روستای چنارلی کوچ کردند و حوزه علمیه امروزه چنارلی همان حوزه علمیه¬ای است که محمد ایشان و پدرش پایه¬گذاری کرده¬اند. اما با فرا رسیدن شهریور سال 1320 شمسی و حضور نیروهای بیگانه در کشور، حکومت کمونیستی روسیه بدنبال افرادی بود که از روسیه فرار کرده و پناهنده شده بودند. بعضی از این افرادمثل محمد ایشان، از شخصیت های بزرگ و به نام بودند. اردوی آنها با استقرار در محل هایی مثل گلیداغ، چناران، مراوه¬تپه، قره¬تپه شیخ و ... با همکاری و همفکری قلیچ قولیف به شناسایی این افراد می پردازند. قولیف گاهی با اسب، گاهی نیز با جیپی که در اختیار داشت در ترکمن صحرا جولان میداد. افراد مظنون را شناسایی می¬کرد. حتی به بهانه¬های مختلف، مثل برگزاری مسابقات اسبدوانی و ... سبب اجتماع ترکمن¬ها و سران آنها می¬شد. این سعی و تلاش قولیف بالاخره نتیجه می دهد، پس از شناسایی محمد ایشان، کوچک خان و قلجان ایشان، نسبت به دستگیری آنهاباهماهنگی دولت مرکزی اقدام می کند. از نحوه دستگیری این سه شخصیت یکی در روستای قرناوه، دیگری در روستای گلیداغ و آن دیگری در روستای اینچه نقل و قول¬های متفاوتی است. همچنین از مسیر حرکت آنها، گروهی بر این باورند که ابتدا قلجان ایشان، سپس کوچک خان و بعد محمد ایشان دستگیر شده و از طریق پیشکمر به طرف گنبد رهسپار می¬شوند. گروهی دیگر اعتقاد دارند که ابتدا محمد ایشان دستگیر شده، گروه دیگری عازم گلیداغ شده و کوچک خان و قلجان ایشان را دستگیر کرده و بعد از رفتن به مراوه¬تپه،به قرناوه آمده و در مسیر به گروه دیگر که محمد ایشان را دستگیر کرده بودند ملحق شدند. اما به نظر می¬رسد که برای دستگیری این سه شخصیت ،اگر در یک زمان معین و مقرر دستگیر شده باشند، دو گروه اقدام کرده اند. گروهی که برای دستگیری قلجان ایشان اعزام شدند، شب را حرکت کرده و سحر وارد روستای اینچه شدند. آنها قلجان ایشان را قبل از اذان صبح دستگیر می کنند. آنها در حال ترک محدوده روستا بودند که مؤذن روستا، سلیم جان اذان می گفت. قلجان ایشان که در حال ترک روستا بود، لحظه¬ای درنگ می کند و به پشت سر نگاه کرده و می گوید: سلیم جان اذان می¬گوید.درحالیکه بانگاههای خود باوطن وداع می کرد. بعد از اینکه مردم متوجه غیبت قلجان ایشان شدند، دردی خان به همراه گروهی بدنبال آنها می رودو به آنها می رسد. اما آنها از تحویل قلجان ایشان خودداری می کنند. به هر حال بعضی نیز بر این باورند که دستگیری قلجان ایشان جدای از دستگیری محمد ایشان و کوچک خان اتفاق افتاده است. اما در این قسمت از تحقیق به صحبت های ارازدردی آخوند ارازی از روستای چنارلی بسنده می¬کنیم که شخصا آن وقایع را دیده است. وی می¬گوید حدود 13 سال سن داشتم، در حوزه علمیه قرناوه بودیم که دو تا جیپ وارد شده ما که طلبه بودیم از حضور آنها ترسیدیم و فرار کردیم. یکی از طلبه¬ها به محمد ایشان اطلاع داد، ایشان خودشان را مخفی کردند. وقتی که وارد حوزه شدند نصیر ایشان برادر محمد ایشان نشسته بود. آنها از نصیر ایشان، محل اختفای محمد ایشان را پرسیدند. گفتند که ما قصد داریم به مراوه¬تپه برویم و اسب خریداری کنیم. نیت ما این است که محمد ایشان ما را راهنمایی کند. نصیر ایشان گفتند که چرا محمد ایشان! کسانی دیگر که اسب شناس هستند ببرید. بعد از چند لحظه محمد ایشان خودشان را معرفی کردند. یکی از جیپ¬ها محمد ایشان را سوار کرده و بطرف مرواه تپه حرکت کردند. اما جیپ دیگر در حالی که حمید حاجی آنها را همراهی میکرد، بطرف گلیداغ رهسپار شدند. کوچک خان که شب قبل خواب دیده بود که او را دستگیر و با یک ماشین می¬برند. بنابراین، صبح که از خواب بیدار شد برای قربانی کردن گوسفندی تدارک دید. چوپان اراز محمد آقا گوسفند را قربانی کرده و صدقه¬ای داده شد. اما عصر که شد، جیپ در جلوی منزل کوچک خان توقف کرد. حمید حاجی پیاده شد و کوچک خان نیز از منزل بیرون آمد. بعد از سلام و احوال¬پرسی، کوچک خان گفت: حمید حاجی چه اتفاقی افتاده است. حمید حاجی گفت که غیر از این گروه، گروهی دیگر نیز بودند که محمد ایشان را گرفته و بطرف مرواه¬تپه رفتند. این گروه نیز بدنبال شما هستند تا شما را به مراوه¬تپه ببرند. کوچک خان که تعبیر خواب خود را می¬دید، لحظه¬ای درنگ می کند، به خانه برمی گردد و با اهل خانواده خداحافظی کرده و می گوید: دیگر راه برگشتی نیست. این گروه بعد از دستگیری کوچک خان گروه کوچک خود را بطرف مراوه¬تپه حرکت دادند. رفتن آنهابه مراوه تپه شاید به این دلیل باشد که مقر فرماندهی آنها در مراوه¬تپه بوده و گزارش نهایی را به آنجا میدادند. به هر حال بعد از رسیدن به مراوه¬تپه و یک شب استراحت، بطرف پیشکمر حرکت ¬کردند. آنها در مسیر حرکت خود بطرف پیشکمر در دو راهی قرناوه توقف کرده وحمید حاجی را پیاده ¬کردند. حمید حاجی زمانی به روستا ¬رسید که مردم نماز ظهر را ادا کرده و نگران وقایع اتفاق افتاده بودند. باباجان ایشان، فرزند محمدایشان با دیدن حمید حاجی در حالیکه گریه میکرد بطرف او دوید. پدرم (عبدالکریم ایشان، اویس قاری، کریم قاری و ... همه مات و مبهوت مانده بودند. حمید حاجی از دستگیری کوچک خان و ملحق شدن وی به گروه محمد ایشان و نیز بردن آنها بطرف پیشکمر را به اطلاع مردم رسانید. لحظه¬ای بعد اویس قاری گفت: من در گوته¬لک، زمین شخم می¬زدم که دو تا جیپ توقف کرد و سه تیر هوایی خالی کردند و رفتند. به این ترتیب شخصیت های بزرگ ترکمن صحرا ربوده شده، رفتند. و هیچ خبری از آنها نشد. مگر اخباری متفاوت، که می¬گفتند، آنها در کارخانه¬های روسیه به بیگاری کشیده می¬شوند و یا آنها را به سیبری فرستاده¬اند. از کوچک خان و محمد ایشان هیچ گونه اطلاعی بعد از دستگیری آنها بدست نیامده است. احتمالا این دو در غربت زندگی را به درود گفته-اند. بعد از دستگیری کوچک خان، خانواده او در ترس و هراس زندگی می¬کردند. بگونه¬ای که تنها پسر کوچک¬خان یعنی آنه خان ترک وطن کرد. از روستایی به روستای دیگر کوچ میکرد تا از دستگیری احتمالی خود بواسطه فرزند کوچک خان بودن جلوگیری کند. وقتی که قصه دربدری و آواره¬گی تنها فرزند کوچک خان به خانواده ندر خان،بالاخص ارازحاجی در روستای آق قمیش رسیدم. آنها به تلافی اینکه، کوچک خان جسد ندرخان بزرگ را که در واقعه¬ای در نزدیکی جاجرم و گرمه کشته شده بود به آنها تحویل داده بود به حمایت آنه پرداخته و او را به زیر پر و بال خود گرفته، در روستای آق قمیش جا و مکان دادند تا در این روستا مسکن گزید. آنه خان پس از آن تا اندازه¬ای به آسودگی و آرامش رسید. آنه خان سه پسر به نامهای مشدقلی، دولت گلدی و قونقر داشت که هر سه دار فانی را وداع گفتند. اما پسر چهارمی نیز به نام محمدرحیم دارد که در روستای آق قمیش درقیدحیات هستند.نامبره نیز دارای سه پسر به نامهای آنه،محمدرضا وعلیرضا ونیزسه دختر به نامهای روزیتا،آزیتا وآنیتا می باشد. از منابع مکتوب این دوره میتوان به کتابهای ذیل اشاره کرد: 1- حرکت تاریخی کرد به خراسان، جلد ششم، کلیم اله توحدی، نشر واسع، چاپ اول 1385 2- در خدمت پنج سلطان، حسن ارفع، سید احمد نواب، تران،مهرآئین 1377 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید