جستجو

تأثير طريقت های يسویه و نقشبنديه در عرفان مختومقلی

نوشته: محمود عطاگزلي



آرامگاه خواجه احمد یسوی رحمه الله معروف به پیر ترکستانمقدمه:‏
گسترش سريع اسلام در كشورهاي مختلف، مرهون طريقت‌هاي اسلامي است كه در زمانهاي مختلف توسط مشايخ راهبري ‏شده‌اند. طريقت يسويه در قرن ششم هجري قمري كه توسط خواجه احمد يسوي (فوت 562 هـ .ق) به وجود آمد، نقطه ‏عطفي در عرفان تركمن‌ محسوب مي‌شود. ‏
مشايخ طريقت يسويه ترك بودند و تعالم آن به زبان تركي ارائه مي‌شد. بسياري از مشايخ اين طريقت، تركمن مي‌باشند. حسن ‏قاراوول آتا معروف به گؤزلوك آتا، حكيم سليمان آتاي باقيرغاني و فرزندانشان، تركمن بودند. يسويه از قرن ششم تا قرن ‏هشتم در بين تركمن‌ها رواج داشت. در قرن هشتم، خواجه بهاءالدين نقشبند (718-791 هـ .ق) ظهور كرد. او به پيران ‏سلسله‌ي خواجگان انتساب داشت، ولي از خليل آتا و شيخ قثم - از مشايخ طريقت يسويه‌ - نيز خرقه ارادت پوشيده است. ‏
علت رواح طريقت نقشبنديه در ميان تركمن‌ها و جايگزيني آن با طريقت يسويه در سهولت رسيدن به درجه‌ي ذكر و ذاكري ‏بود. از طرفي ديگر طريقت نقشبنديه خود انشعابي از طريقت يسويه بود و به اولياي آن طريقت‌ احترام خاصي قايل بود. به ‏همين علت نيز تركمن‌ها آن را بدون هيچگونه مخالفتي پذيرفتند و در ترويج آن كوشيدند. ‏
يكي از فرق‌هاي اساسي نقشبنديه با طريقت‌هاي ديگر در ذكر آن است كه به صورت خفيه انجام مي‌گيرد.. تمامي اذكار ‏طريقتهاي مختلف به صورت جهر اجرا مي‌شود. ذكر خفيه، يعني ذكر دروني كه توسط لطايف انجام مي‌گيرد، اما ذكر جهر، ‏يعني ذكري كه لساني است و با زبان ادا مي‌‌گردد. ‏
نقشبنديه طريقتي است سهل الوصول. يك شيخ نقشبندي پس از رسيدن به مراتب طريقت خود، به راحتي از عهده‌ي ذكر ديگر ‏طريقت‌ها برمي‌آيد.‏

امروزه طريقت نقشبنديه در بسياري از كشورهاي آسياي ميانه، ايران، افغانستان، پاكستان، هند، تركيه، عراق و... كار ‏مي‌شود. در ايران طريقت نقشبنديه، گذشته از اقوام ديگر، در ميان تركمن‌ها نيز از ديرباز رواج دارد.‏
قراين شعري حضرت مختومقلي حاكي از اين است كه وي طريقت نقشبنديه داشته است. در قسمت‌هاي مختلف اين مقاله، به ‏اين مهم پرداخته شده است. ‏
با توجه به اينكه تمامي آثار مشايخ طريقت يسويه به تركي است، تركمن‌ها به اين آثار علاقه‌ي بسياري نشان مي‌دهند. در ‏گذشته، نسخه‌هايي از اين آثار در هر خانه‌اي وجود داشت و به علت تبركي كه براي آن قايل بودند آنها را حفظ مي‌كردند. ‏اكنون نيز حكمت‌هاي خواجه احمد يسوي و مشايخ طريقت وي در حلقه‌هاي ذكر نقشبنديه‌ي تركمن به سبك قوّالي خوانده ‏مي‌شود.‏
حضرت مختومقلي، انساني پاك با روح متعالي بود كه در خانواده‌اي روحاني به دنيا آمد و از همان اوان كودكي تحت تربيت ‏پدر خود بود. در همان زمانها بود كه سفرهاي روحاني ميسر شد. وي در شعرهاي «بير نان‌ گتيردي» و «اويان‌» دييدي‌لر» ‏به اين موضوعات اشاره دارد.‏
نگارنده در قسمت‌هاي مختلف اين مقاله به عرفان مختومقلي مي‌پردازد.‏
در فصل «نظر مختومقلي درباره‌ي طريقت»، عقيده‌ي مثبت وي را در باره‌ي طريقت ثابت مي‌كنيم. در فصل «پير و مرشد ‏مختومقلي» نظر او را به اينكه طريق بي راهبر و پير امكان‌پذير نيست را مي‌آوريم و اينكه وي پير و مرشدي داشته است يا ‏نه؟ در فصل «مقام عرفاني مختومقلي» به اينكه وي و پدر دانشمندش دولت‌محمد آزادي به چه درجه‌اي از عرفان رسيده‌اند، ‏پرداخته شده است. در اين فصل براي نخستين بار ثابت مي‌شود كه وي به مرتبه‌ي «نقبا» و پدرش به مرتبه‌ي «نجبا» و ‏‏«ابدال» رسيده است. در قسمت «اصطلاحات عرفاني ديوان مختومقلي» به اصطلاحات عام عرفاني و نيز اصطلاحاتي كه ‏خاص طريقت نقشبنديه است پرداخته شده است.‏

نظر مختومقلي درباره‌ي طريقت
مراد از طريقت در عرفان سيري است كه فرد با نظارت و راهنمايي مراد و مرشد و التزام كامل شريعت به حقيقت دست ‏مي‌يابد. اين فرد را عارف مي‌گويند. به عقيده‌ي اهل طريقت، تا مريد در راهي كه مي‌رود شريعت را نگاه ندارد، طريقت او ‏هيچ است و به حقيقت ختم نمي‌شود.‏
مختومقلي فراغي مي‌فرمايد:‏
مختومقلي، خدا توفيق برنده/ سحر توروپ، يالنگيز يول‌لار يؤرنده،
طريقت‌نينگ راست يولوغا گيرنده/ يولون شيطان اوُروُپ، ديو پاچ اتمه‌سين
ترجمه: اي مختومقلي، اگر خداوند توفيق بيداري سحر و عبادت سحرگاهان را دهد و به راه راست طريقت هدايت فرمايد؛ ‏شيطان را رهزن طريق و تاراج‌گر شرع‌اش قرار ندهد.‏
ابوالقاسم قشيري گويد: «شريعت التزام به عبوديت است و حقيقت مشاهده‌ي ربوبيت.» و در عرفان، طريقت زماني اعتبار ‏دارد كه سالك در سلوك خود - همان التزام كامل شرع است – به سيري نايل شود كه به عرفان و شناخت و حقيقت كه همان ‏وصول به قرب الهي است، منتهي شود.‏
مختومقلي در شعر «يار چكر» مي‌فرمايد:‏
غم‌ چكيپ‌، آخرت‌ اويون‌ قازانلار/ حقيقتي‌، شريعتي‌ دوزنلر
جفا چكيپ‌، حق‌ يولوندا گزنلر/ سحر توروپ‌، طاعتلارين‌ اير چكر
ترجمه: رادمرداني كه غم آخرت داشتند، حقيقت و شريعت را به نظم درآوردند. آناني كه در طريق حق‌اند، سحرگاهان به ‏طاعت مشغول مي‌شوند.‏

پير و مرشد مختومقلي
در طريقت، وجود پير از ضروريات طي طريق است. بي‌پير رفتن در طريق، عاقبت به تاراج دادن دين و ايمان است. ‏مختومقلي فراغي خود مي فرمايد:‏
‏-حقيقتينگ‌ يولوني‌ رهبرسيز گزمك‌ اولماز. (انه‌ده‌ بيزني‌)‏
ترجمه: راه حقيقت را بي‌رهبر نمي‌توان پيمود.‏
او صوفيه‌اي را كه از پير تعليم نگرفته‌اند، را مورد انتقاد قرار داده است:‏
‏-صوفي‌لار پيريندن تعليم آلمادي/ دنيا اوچين دين‌دن گچه باشلادي.‏
ترجمه: «صوفيان از پير خود تعليم نگرفتند و براي دنيا، از دين و ايمان گذشتند.»‏
در انتقاد به پيران بي‌شريعت مي‌فرمايد:‏
‏-شريعت‌سيز پيرلر اينِك‌ بولارلار (آلنيميزا گلسه‌ گركدير)‏
ترجمه: پيران بي‌شريعت در روز محشر همچون گاوان خواهند بود.‏
صوفيان مورد قبول مختومقلي با عبارت «صوفي صافي» مورد خطاب قرار مي‌گيرند:‏
‏-صوفي‌لار، صافي‌لار، حاضر بولونگلار/ اجل‌ بار و حيات‌ بار و وفات‌ بار.‏
ترجمه: اي صوفيانِ صافي! حضور – ذكر مداوم الله - داشته باشيدكه عاقبت زندگي به اجل و وفات ختم مي‌شود.‏
‏«حاضر» در اينجا كلمه‌اي عرفاني است، يعني كسي كه حضور دارد و حضور يعني ذكر مداوم لطايف مريد كه با فناي در ‏شيخ خود حاصل مي‌شود.‏
در اهميت «پير» مي‌فرمايد:‏
پل‌ صراط اوستونده‌، هيهات‌ گونونده‌/ صوفي‌لارني‌ كرامتلي‌ پير چكر (يار چكر)‏
ترجمه: روز محشر زماني كه عبور از پل صراط براي همه سخت است، كرامت پير، صوفيان را به سلامت خواهد گذراند.‏
حضرت مختومقلي، به پير و مرشد اهميت بسيار قايل است و سفارش مي‌كند تا نماز خود را مانند پير بخوانند:‏
نمازينگ اوقاغين گؤيأ پير كيمين. (بأش وقت نماز)‏
ترجمه: نمازت را همچون پير بخوان.‏
با اين اوصاف ممكن نيست كه شاعر عارف تركمن، مختومقلي بدون راهبر بوده باشد. ولي پير او چه كسي بوده است؟ ‏متأسفانه تاكنون براي محققين اين امر مسلم نشده است، اما به نظر نگارنده مختومقلي گذشته از اينكه اويسي[1] بوده است و ‏توسط روحانيت مشايخ و اولياء الله تربيت يافته، تحت ارشاد پدر بزرگوار خود نيز بوده است. او در اشعارش نام پدرش آزادي ‏را با احترام خاصي مي‌آورد:‏
‏-رسول‌الله قويموش‌ آدين‌ آزادي‌/ آتام‌ ـ دولت‌ محمد ملا حقي‌ اوچين‌! (حقي‌ اوچين‌)‏
ترجمه: نام او را حضرت رسول الله، آزادي نهاد. خديا به حق پدرم دولت محمد ملا مرا به مرادم برسان.‏
در مرثيه‌اي كه در سوگ پدر سروده اينگونه مي‌گويد:‏
‏- ياري‌سي‌ ملك‌دن‌، ياري‌سي‌ جيندان‌/ مجاورسيز بولماز اوستي‌ آتامينگ‌‏
ترجمه: نيمي از مجاوران مرقد پدرم از فرشتگان هستند و نيمي ديگر از جن. مرقد پدرم بدون مجاور نخواهد بود.‏
و نيز:‏
‏- نقبا دييرلار، اوچ‌ يوز ارن‌ اوغراشدي‌/ چهلتن‌ده‌ آتاما نظريم‌ دوشدي‌‏
نجبا بارسام‌، هفت‌تن‌لره‌ قاريشدي‌/ابدال‌لاردير چين‌ پيوستي‌ آتامينگ‌ ‏
ترجمه: به نقبا كه سيصد تن هستند همراه شدم و در بين نجبا كه چهلتن‌اند، نظرم به پدرم افتاد. او يكي از هفت تن است؛ پدرم ‏به ابدال واصل شده است.‏
مختومقلي در ادامه شعر «آتامينگ» در وصف پدرش مي‌فرمايد:‏
‏-مختومقلي‌ گيزلي‌ سرينگ‌ بار ايچده‌/ كامل‌ تاپسانگ‌ قيل‌ قوللوغين‌ هر ايشده‌‏
محشر گون‌ قايغي‌سيز گيرر بهشته‌/ هر كيم‌ چيندان‌ بولسا، دوستي‌ آتامينگ‌ ‏
ترجمه: مختومقلي رازي پوشيده در درون داري. اگر پير كاملي را يافتي در هر كاري خدمت وي به جاي آور. هر كه دوست ‏پدرم باشد، روز محشر بي هيچ غمي به بهشت وارد خواهد شد.‏
در اين شعر مختومقلي، به مقام و منزلت عرفاني پدرش اشاره دارد و چون پدرش را از دست داده است مي‌گويد كه پير كاملي ‏را جهت سير و سلوك بايد جستجو كند.‏
اينكه مختومقلي بعد پدرش دولت‌محمد آزادي، چه شخصي را بعنوان پير و مرشد برگزيده است، سؤالي است كه تاكنون بدون ‏جواب مانده است. اما از قراين شعري مختومقلي بر مي آيد كه وي از تمامي رموز عرفان آگاهي داشته است. برخي از ‏اصطلاحات عرفاني ديوان مختومقلي را كه در ديوان حكمت عرفاي يسويه و نيز اصطلاحاتي كه خاص طريقت نقشبنديه ‏است را در فصلي جدا مي‌آوريم.‏

مقام عرفاني مختومقلي
مختومقلي عارفي است كه به استناد گفته‌ي خودش به مرتبه‌ي نقبا رسيده است. مختومقلي مي‌فرمايد:‏
مختومقلي‌ آيدار، دوست‌لار من‌ گمراه‌/ حيران‌ قالديم‌، بير منزلده‌ تاپماي‌ راه‌‏
اوچ‌ يوز گليپ‌، اتدي‌ اؤزلرينه‌ همراه‌/ يانيق‌ باغريم‌ ياشين‌ دؤكوپ‌ اوْتوُرميش‌‏
ترجمه: مختومقلي مي‌گويد: اي دوستان من راهم را گم كرده‌ام. در منزلي از منازل طريقت راهم را پيدا نكردم. نقبا كه سيصد ‏رادمردند مرا همراه كردند و دلِ سوخته‌ام اشك شوق مي‌‌ريزد.‏
عشقي كه مختومقلي از آن صحبت مي‌كند، عشق حقيقي است:‏
مختومقلي‌، سردن‌ گيتمز دومانيم‌/ من‌ حقا عاشقام‌، يوقدور گمانيم‌ (بارسا گركدير)‏
ترجمه: مختومقلي، سودايي در سر دارم؛ من عاشق حق هستم و گماني در آن نيست.‏
مختومقلي در شعر «آتامينگ» مقام عرفاني پدرش دولت محمد آزادي را در «نجبا» و «ابدال» ذكر كرده است: ‏
نقبا دييرلار، اوچ‌ يوز ارن‌ اوغراشدي‌/ چهلتن‌ده‌ آتاما نظريم‌ دوشدي‌‏
نجبا بارسام‌، هفت‌تن‌لره‌ قاريشدي‌/ابدال‌لاردير چين‌ پيوستي‌ آتامينگ‌ ‏
ترجمه: به نقبا كه سيصد تن هستند همراه شدم و در بين نجبا كه چهلتن‌اند، نظرم به پدرم افتاد. او يكي از هفت تن است؛ پدرم ‏به ابدال واصل شده است.‏
او بي‌دليل شعر «چيقيپ اوتورميش» را نسروده است، چرا كه او در اين شعر به توصيف مراتب «غوث»، «قُطب»، ‏‏«امامين»، «اوتاد»، «بدلاء»، «رقبا»، «نجباء»، «نقباء» و «امناء» پرداخته است كه خود جزو «نقباء» و پدرش دولت ‏محمد ملا در گروه «نجبا» و «ابدال» قرار دارد.‏
هر يك از اين اصطلاحات را در قسمت «اصطلاحات عرفاني ديوان مختومقلي» آورده‌ايم.‏

ذكر اولياي طريقت يسويه و طريقت نقشبنديه در اشعار مختومقلي
مختومقلي شاعري است كه تركمن‌ها او را به عنوان يك ولي مي‌شناسند و روايات فراواني در اين مورد در بين مردم است. ‏ذكر نام اولياي دو طريقت يسويه و نقشبنديه در شعرهاي مختومقلي حاكي از اين است كه وي تمامي اين بزرگواران را مي ‏شناخته است و با آثار آنان آشنايي كامل داشته است. سخن خود را با آوردن مثال‌هايي از اشعار مختومقلي ادامه مي‌دهيم.‏
تأثير خواجه احمد يسوي (فوق 562 هـ .ق) بر ادبيات و عرفان تركمن‌ها و ساير اقوام ترك‌زبان بر هيچ محققي پوشيده نيست. ‏طريقت يسويه در پيدايش طريقت‌هايي همچون طريقت نقشبنديه (قرن هشتم)، حيدريه در خراسان (قرن سيزدهم)، بابايي و ‏بكتاشي در آناتولي نقش اساسي داشته است.‏
ادبياتي كه از طريقت يسوي براي ما به يادگار مانده است، داراي ويژگي‌هاي زباني خاصي است و مهم‌ترين آن، سادگي فهم ‏اين اشعار است.‏
در بين مشايخ طريقت يسويه و نقشبنديه به شخصيت‌هاي نام‌آوري برمي‌خوريم كه در زمان خود جهان اسلام چشم به آنها ‏داشتند. «خواجه يوسف همداني» (فوت 535 هـ .ق) يكي از اين شخصيت‌ها است. اكنون مقبره‌ي او در مرو زيارتگاه اهل ‏دل و مشتاقان عرفان و تصوف است. تركمن‌ها او را با نام «يوسف بابا» مي‌شناسند. اين شخصيت چنان تأثيري بر مريدان ‏خود گذاشت كه از بركات آن هنوز هم جهان اسلام بهره مي‌برد. ‏
مختومقلي در شعري نام خواجه يوسف همداني را مي‌آورد:‏
سلطان‌ ويس‌، پهلواني‌/ حكيم‌ آتا سليماني‌‏
خوجه‌ يوسف‌ همداني‌/ شول‌ شاه‌ كنعان‌ ايچينده‌ (سيران‌ ايچينده‌)‏
ترجمه: «اويس قرني، اسمحمود آتا، حكيم سليمان آتا و خواجه يوسف همداني در سير عوالم‌اند.» ‏
خواجه يوسف همداني، پير و مرشد خواجه احمد يسوي و خواجه عبدالخالق غُجدواني (فوت 575 هـ .ق) است.‏
خواجه احمد يسوي طريقت و عرفان را در بين اقوام ترك برد. خواجه عبدالخالق غجدواني سرسلسله‌ي «خواجگان» است. ‏سلسله‌ي «خواجگان» بعدها به نام «نقشبنديه» معروف گشت. خواجه بهاءالدين نقشبند (فوت 791 هـ .ق) غير از انتساب به ‏پيران سلسله‌ي خواجگان، تربيت از خليل آتا و شيخ قثم كه از مشايخ طريقت يسويه‌اند، نيز ديده است. ‏
مختومقلي در ديوان خويش اشاراتي به خواجه احمد يسوي دارد:‏
‏- يا اقليم ايه‌سي احمد يسوي/ منينگ صاحب جماليم‌ني گؤردونگ مي؟! (گؤردونگ مي؟!)‏
ترجمه: اي صاحب اقليم، اي خواجه احمد يسوي، آيا صاحب جمال مرا نديده‌اي؟!‏
‏- خواجه احمد يسوي يوز صوفي بيله/ كشتي‌سيز درياني شيله گچدي‌لر. (عنبر ساچدي‌لار)‏
ترجمه: خواجه احمد يسوي با همراه صد مريد خود، از دريا بدون كشتي گذشتند.‏
‏-هاني دين پدري گچدي محمد/ تركستان اولادي اؤتدي خوجه احمد (جانا ياغي‌دير)‏
ترجمه: پدر دين حضرت محمد كجاست؟! فرزند تركستان خواجه احمد كجاست؟!‏
‏-تركستانينگ احمدي/ توغسان يرده صحبتي (بأش نماز)‏
ترجمه: خواجه احمد تركستاني كه در نود مكان با مريدان صحبت داشت. ‏
‏-حاجي بكداش، عبدالقادر، خوجه احمد، امام رضادير/ اول خضر، الياس ايلن احمد، سليمان آندا بار (شوندا دير)‏
ترجمه: حاجي بكداش ولي، عبدالقادر جيلاني، خوجه احمد يسوي، امام رضا (ع)، حضرت خضر(ع) و الياس (ع)، حضرت ‏محمد (ص) و سليمان (ع) آنجا هستند.‏
اولين خليفه‌ي يسوي، «منصور آتا» فرزند باب آرسلان پير و مرشد خود وي است. بعد از «منصور آتا» فرزند او «عبدالملك ‏آتا» و بعد فرزند او «زنگي آتا»ي مشهور به اين مقام رسيد.‏
در باره‌ي زنگي آتا، مختومقلي مي‌آورد:‏
‏- اول‌ زنگي‌ بابا دير اول‌ نامدار دير (اويان دييدي‌لر)‏
ترجمه: او زنگي باباي نامدار است.‏
در شعر خود از بهاءالدين نقشبند، سيد امير كلال و زنگي بابا ياد مي‌كند و آرزوي ديدار اين اوليا را دارد:‏
‏- بهاالدين‌ ميركلال‌/ زنگي‌ باباني‌ گؤرسم‌ (باد صباني گؤرسم)‏
ترجمه: آرزوي ديدار بهاءالدين نقشبند، مير كلال و زنگي بابا را دارم.‏
در اين شعر به حضرت بهاءالدين نقشبند – سر سلسله‌ي طريقت نقشبنديه - و حضرت سيد امير كلال قدس الله سرهما دارد. ‏بهاء الدين نقشبند، مريد سيد امير كلال است. زنگي بابا فرزند عبدالملك آتا و او فرزند منصور آتا است. منصور آتا فرزند باب ‏آرسلان پير و مرشد خواجه احمد يسوي است.‏
در اين شعر نيز نام شاه نقشبند را مي‌آورد:‏
‏ -بير گيجه ياتيرديم، شاه نقشبندي/ كرمي جوش ايلأپ، بير نان گتيردي. (بير نان گتيردي)‏
ترجمه: شبي در خواب بودم كه شاه نقشبند كرم نمود و برايم ناني آورد.‏
مختومقلي در دو جاي از ديوانش به «گؤزلي آتا» اشاره دارد:‏
‏-قارا عالم بابا، يا خالد نبي/ گؤزلي آتا، بابا سلمان شفا بر! (شفا بر!)‏
ترجمه: اي قارا عالم بابا، اي خالد نبي، اي گؤزلي آتا و اي بابا سلمان شفا دهيد!‏
‏-سن گؤزلي آتا بولسانگ بيز گركز ايلي/ چؤل يرده گزر سن، ياد اديپ ايلي (اوْت نه دير)‏
ترجمه: اگر تو از اولاد گؤزلي آتا هستي، ما از ايل گركز هستيم. تو بيابان گرد هستي و در آرزوي ديدار ايل خود هستي.‏
در اين شعر مختومقلي در مشاعره با دوردي شاعر كه از طايفه‌ي آتاي تركمن است به نياي او گؤزلي آتا اشاره دارد.‏
نام اصلي گؤزلي آتا، به استناد شجره نامه‌ي طايفه‌ي آتا، «حسن قاراوول آتا» است:‏
‏«محب آتانينگ اوغلي حسن آتا قاراوول تيب اول سبب‌دن طريقت بابيندا، باطن ايشينده مشكل حال اردي. بو سبب‌دن گؤزلوك ‏آتا تيب قويدولار. قطب الاقطاب آل طه و يس، اولاد المرشدين، سالك الاطوار حق اليقين، افضل الاولياء حضرت شيخ الشيوخ ‏خواجه احمد يسوي‌دن رخصت بوْلدي.»[2]‏
ترجمه: حسن قاراوول آتا فرزند محب آتا در باب طريقت در امر باطن حال‌اش مشكل بود. براي همين به او گؤزلوك آتا لقب ‏دادند و از سوي قطب الاقطاب آل طه و يس، اولاد المرشدين، سالك الاطوار حق اليقين، افضل الاولياء حضرت شيخ الشيوخ ‏خواجه احمد يسوي رخصت داده شد.»‏
گؤزلي آتا، سه فرزند پسر به نام‌هاي نورآتا، عمر آتا، ابراهيم آتا رحمه الله اجمعين داشت. در سلسله‌ي يسويه، گؤزلي آتا يكي ‏از پيران طريقت يسويه آمده است:‏
‏«اول خدا، آندان سونگ رسول الله، ايكينجي جمعي ارن‌لر، اوچونجي خواجه احمد يسوي، تؤرتونجي حكيم آتا، بأشينجي ‏سلطان حُبّي خواجه، آلتينجي گؤزلوك آتا، يدينجي سوزوك آتا، سكيزينجي زنگي بابا، توقوزينجي سيد آتا، اونونجي نورآتا، ‏اون بيرينجي عمر آتا، اون ايكينجي ابراهيم اتا، قدس الله تعالي عليهم اجمعين.»[3]‏
ترجمه: اول خدا، بعد رسول الله، دوم جميع اولياء الله، سوم خواجه احمد يسوي، چهارم حكيم آتا، پنجم سلطان حُبّي خواجه، ‏ششم گؤزلوك آتا، هفتم سوزوك آتا، هشتم زنگي بابا، نهم سيد آتا، دهم نورآتا، يازدهم عمر آتا، دوازدهم ابراهيم آتا، قدس الله ‏تعالي عليهم اجمعين.»‏
مختومقلي در شعر «هزارستانا ساري» به نورآتا و حكيم سليمان باقيرغاني اشاره دارد:‏
‏-نورآتا، بابا دارغان/ دگره‌سي دريا، قورغان
باردي قاري باقيرغان/ شول تركستانا ساري. (هزارستانا ساري)‏
ترجمه: نورآتا و بابا دارغان، كه اطراف آن رودخانه و قلعه است. به طرف تركستان، باقيرغان پير وجود دارد.‏
‏ حكيم سليمان آتاي باقيرغاني (وفات 582 هـ . ق) نيز از پيران سرشناس طريقت يسويه است كه اشعار حكمت انگيز او بسيار ‏مشهور است . آثار او عبارتند از: باقيرغان كتابي، آخر زمان كتابي، حضرت مريم كتابي.‏
‏ همانطوري كه در مثالهايي شعري مختومقلي آورديم، وي احترام فراواني به اولياء دو طريقت يسويه و نقشبنديه مي‌گذاشته ‏است. اين احترام، حاكي از شناخت كامل مختومقلي از عرفان اين دو طريقت دارد.‏
انشاءالله تحقيقات گسترده‌تر محققين، اين نقطه مبهم را كه وي خرقه ارادت از چه شيخي اخذ كرده و چه طريقي را جهت ‏رسيدن به مقام عرفاني‌اش اختيار كرده است، را روشن خواهد كرد. ‏

اصطلاحات عرفاني ديوان مختومقلي
در اين قسمت به شرح مختصر اصطلاحات عرفاني ديوان مختومقلي مي‌پردازيم. برخي از اين اصطلاحات در عرفان اسلامي ‏جنبه عام دارد، يعني در عموم عرفان اسلامي رايج است و برخي ديگر خاص طريقت نقشبنديه است كه در شرح هر كدام ‏بدان اشاره خواهيم كرد.‏
‏-مجلس:‏
‏«اوان و اوقات حضور ومكان نشستن را گويند.»[4] ‏
‏-صحبت:‏
از اصطلاحات عرفاني مي‌باشد كه غرض از آن صحبت با پير و همنشيني و گوش دل سپردن به سخنان وي است. ‏
‏-سير:‏
‏«رفتن را گويند به سوي حق از غير حق...»[5]‏
مختومقلي اشعاري دارد كه در آن سير روحي خود را شرح مي‌دهد. در شعر «سيران ايچينده» اينگونه مي‌آورد:‏
اي‌ يارانلار، مسلمانلار/ بير گيجه‌ سيران‌ ايچينده‌‏
اوْتوُز ايكي‌ كيشي‌ گؤردوم/ اوْل‌، شاهِ‌ مردان،‌ ايچينده‌‏
اوْلارغا برديم‌ سلامي‌/ سوْردوُلار ساغليق‌ كلامي‌‏
شيخ‌ سيد، ملا جامي/ اول‌ يدي‌ سلطان‌ ايچينده‌‏
سلطان‌ ويس‌، پهلواني‌/ حكيم‌ آتا سليماني‌‏
خوجه‌ يوسف‌ همداني‌/ شول‌ شاه‌ كنعان‌ ايچينده‌‏
تركستان‌ ايه‌سي‌ سرور/ امام‌ كاظم‌، امام‌ جعفر
يحيي‌ بيلن‌ نوح‌ پيغامبر/ بايزيد سلطان‌ ايچينده‌‏
گوزل‌ پيرلر ـ گوزل‌ يارلار/ چكدي‌لر بو يولدا زارلار
امام‌ رضا، شاه‌ و پيرلر/ نيچه‌ گوزل‌ جان‌ ايچينده‌‏
مختومقلي‌، سيريم‌ چوقدور/ من‌ نيلايين‌، آچان‌ يوقدور
اولمك‌ـ حق‌، ديريلمك‌ ـ حقدير/ اوقيديم‌ «قرآن‌» ايچينده‌‏

ترجمه: ‏
اي ياران، اي مسلمانان! در شبي از شب‌ها كه سير روحي داشتم، سي و دو شخص ديدم. شاه مردان حضرت علي كرم الله ‏وجه در بين آنان بود. ‏
به آنان سلام دادم. آنان جواب سلامم را دادن و از احوالم پرسيدند. شيخ ملا جامي در بين هفت سلطان بود.‏
اويس قرني، اسمحمود آتا، حكيم سليمان آتا و خواجه يوسف همداني در سير عوالم‌اند. ‏
سرور ما خواجه احمد يسوي تركستاني؛ امام موسي كاظم و امام جعفر صادق و يحيي و نوح پيغامبر عليهم السلام و بايزيد ‏بسطامي در ميان آنان بودند.‏
پيران و ياران طريق در اين راه بسيار زحمت كشيدند. امام رضا و سلطان‌ها و ديگر پيران طريقت در ميان آنها بودند. ‏
مختومقلي، اسرار زيادي در دل دارم. چه كنم كه كاشف اسراري نيافتم. مردن حق است و زنده شدن حق. اين را در قرآن ‏ديده‌ام.‏
علم لدني:‏
علمي است كه بي‌واسطه از خدا به عارف الهام مي‌شود.‏
مختومقلي مي‌گويد:‏
اي‌، خدا، مختومقلي‌ني‌ لطف‌‌ احسان‌ ايله‌گيل
‏‌بارچا امت‌ جرميني‌ عفوينگده‌ يكسان‌ ايله‌گيل‌‏
دنيا آخر مقصديم‌ سن‌ كلي‌ آسان‌ ايله‌گيل‌‏
كشف‌ اديپ‌ علم‌‌ لدن‌ني‌، اهل‌ عرفان‌ ايله‌گيل‌‏
بي‌خبر دل‌لرگه‌ سر‌ آشكار ادن‌ ربيم‌ جليل‌‏
ترجمه: خدايا، به مختومقلي لطف و احسان فرما. گناهان امت محمد صلي الله عليه و السلم را عفو فرما. آنچه را كه در دنيا و ‏آخرت قصد آن را دارم اسان فرما. علم لدني را برايم كشف فرما و مرا در زمره اهل عرفان قرار بده. تو خدايي هستي كه به ‏دل‌هاي ناآگاه، راز و رموز را آشكار مي‌كني.‏
فاني، واقف اسرار، خواب غفلت
‏-فاني: رهروي طريقت كه به درجه فنا رسيده است. ‏
‏-واقف اسرار: رهروي طريق كه به اسرار وصول به حقيقت واقف گشته است.‏
‏-خواب غفلت: يعني ناآگاهي از حقايق اهل دل.‏
مختومقلي مي‌فرمايد:‏
فاني‌ ايلاپ‌ اؤزونگني‌، واقف‌ اسرار بوْل/ خواب‌ غفلتدان‌ گوزونگ‌ آچ‌، دايما هوشيار بوْل‌‏
ترجمه: خود را فاني كن و واقف اسرار باش. از خواب غفلت چشمانت را باز كن و دايماً هوشيار باش.‏
نَفْس:‏
مراد از آن نفس اماره است، «كه آن نفس ناسوت است، و نفس ناسوت جوهر بخار لطيف را گويند كه حامل قوت حيات و ‏حس حركت اراديّه است كه حكيم آن را روح حيواني مي‌نامد. و اين را شيطان معنوي گويند كه ضد شيطان صوري است كه ‏بدترين دشمنان است به حكم: أعْديٰ عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الّتي بينَ جَنبَيْكَ. به سبب آنكه پيوسته با تو همراه است. و اين نفس امّاره را ‏كافر نيز گويند. پس بدين اسلام ظاهر كه داري راضي مشو كه آن كافر بي‌ايمان در صورت مسلماني چندين هزار خلق را ‏كافر و زنديق و منافق ساخته است. و مكر و حيله‌ي او را زياده از آن است كه در حدّ و حصر آيد، كه در خبر است: أَوْحيَ ‏اللهُ تعالي اِليٰ موسي(ع): اِنْ أَرَدْتَ رضائي فَخالِفْ نَفْسَكَ، فَاِنّي لَمْ اَخْلُقْ خَلْقاً يُنازِعُنِي غيرُها. و حضرت پيغمبر ما (ص) بعد از ‏مراجعت غزوه تبوك فرمود: قَدْ رَجَعْنا مِنَ الجهادِ الأصْغرِ اِلَي الْجهادِ الْأَكبرِ، كه آن جهاد اكبر مخالفت نفس است. پس نفس اَكفر ‏كُفّار باشد و مخالفت او سر همه‌ي طاعت باشد، و موافقت او اصل همه‌ي گناه...»[6]‏
مختومقلي مي‌فرمايد:‏
اختيارينگني‌ آليپ‌، شيطان‌ بيله‌ نفس‌ و هوي/سالدي‌ باشينگ‌ كاسه‌سي‌گه‌ هيچ‌ توكنمس‌ ماجرا
ترجمه: اختيارت را شيطان و نفس اماره گرفته است و بر سر تو ماجرايي بي‌متنهي انداخته است.‏
سفر در وطن، خلوت در انجمن
اين دو اصطلاح در طريقت نقشبنديه رواج دارد و خاص اين طريقت است. ‏
ـ سفر در وطن‌‏
‏«سفر در وطن‌ آنست‌ كه‌ سالك‌ در طبيعت‌ بشري‌ سفر كند. يعني‌ ازصفات‌ بشري‌ به‌ صفات‌ ملكي‌ و از صفات‌ ذميمه‌ به‌ صفات‌ ‏حميده‌ انتقال‌فرمايد».[7]‏
شيخ‌ احمد سرهندي‌ گويد: اين‌ كلمه‌ مباركه‌ «سفر در وطن‌« عبارت‌است‌ از سير انفسي‌. و منشاء حصول‌ اندراج‌ نهايت‌ در ‏ابديت‌ است‌ كه‌ ازخصايص‌ طريقه‌ عليه‌ نقشبنديه‌ است‌. و اين‌ سير اگر چه‌ در ديگر طرق‌ نيزهست‌، وليكن‌ آنان‌ را جز در ‏نهايت‌ و بعد از سير آفاقي‌ حاصل‌ نشود. و اماسالك‌ اين‌ راه‌ آغازش‌ از اين‌ سير است‌ و در ضمن‌ آن‌ سير آفاقي‌ را نيز ‏طي‌كند.[8]‏
ـ خلوت‌ در انجمن‌‏
خلوت‌ بر دو نوع‌ است‌: يكي‌ خلوت‌ ظاهري‌ كه‌ سالك‌ دور از مردم‌ درزاويه‌اي‌ خلوت‌ به‌ تنها مي‌نشيند تا او را اطلاع‌ بر عالم‌ ‏ملكوت‌ حاصل‌ شود.زيرا حواس‌ ظاهره‌ از كار باز داشته‌ شود و حواس‌ باطنه‌ به‌ مطالعه‌ آيات‌ملكوت‌ مي‌پردازد. نوع‌ دوم‌ ‏خلوت‌ باطني‌ است‌. يعني‌ آنكه‌ باطن‌ سالك‌ درمشاهده‌ اسرار حق‌ باشد و خود به‌ ظاهر با خلق‌ باشد. و خلوت‌ در انجمن‌ باخلوت‌ ‏در جلوت‌، همين‌ نوع‌ دوم‌ از خلوت‌ است‌.‏
خواجه‌ اولياي‌ كبير - از خلفاي‌ عبدالخالق‌ غجدواني‌ - در شرح‌ خلوت‌در انجمن‌ گفته‌ است‌: «خلوت‌ در انجمن‌ آن‌ است‌ كه‌ ‏اشتغال‌ و استغراق‌ وذكر به‌ مرتبه‌اي‌ رسد كه‌ اگر به‌ بازار در آيد، هيچ‌ سخن‌ و آواز نشنود به‌سبب‌ استيلاء ذكر بر حقيقت‌ ‏دل‌».[9]‏
مختومقلي در شعر «بولماسدان‌ بورون‌» مي‌فرمايد:‏
لطف‌ اديپ‌ برگيل‌، خدا، ياغشيلار ايچره‌ وطن‌/ تا دوزه‌ي‌ بير دم‌ آلار بيرله‌ مبارك‌ انجمن‌‏
ترجمه: خدايا لطف فرماي و مرا در بين نيكان جاي ده، تا با آنان انجمن مباركي را تشكيل دهم.‏
هوش در دم
اين اصطلاح نيز از اصطلاحات خاص طريقت نقشبنديه است.‏
هوش‌ در دم‌ آن‌ است‌ كه‌ «هر نفسي‌ كه‌ از درون‌ برآيد بايد كه‌ از سرحضور و آگاهي‌ باشد و غفلت‌ به‌ آن‌ راه‌ نيابد».[10]‏
علاءالدين‌ آبيزي‌ (متوفي‌892) از اصحاب‌ سعدالدين‌ كاشغري‌ و مولاناعبدالرحمن‌ جامي‌ گويد: «در طريقه‌ خواجگان‌ قدس‌الله‌ ‏تعالي‌ ارواحهم‌،هوش‌ در دم‌ اصل‌ اعظم‌ است‌ اگر دمي‌ به‌ غفلت‌ گذرد آن‌ را گناه‌ بزرگ‌ دانندتا حدي‌ كه‌ بعضي‌ كفر شمرند و ‏شعر شيخ‌ عطار قدس‌ سره‌ تأييد اين‌ قول‌مي‌كند كه‌ آنجا كه‌ مي‌فرمايد:‏
هر آن‌ كو غافل‌ از حق‌ يك‌ زمان‌ است‌‏
در آن‌ دم‌ كافر است‌ اما نهان‌ است‌‏
اگر آن‌ غافلي‌ پيوسته‌ بودي‌‏
در اسلام‌ بر وي‌ بسته‌ بودي‌[11]‏
مختومقلي مي‌فرمايد:‏
خواب‌ غفلتدان‌ گوزونگ‌ آچ‌، دايما هوشيار بول‌‏
گوزلرينگ‌ روز جزا خونبار بولماسدان‌ بورون‌‏
ترجمه: از خواب غفلت چشمانت را بگشا و دايم هوشيار باش، پيش از اينكه چشمانت در روز جزا خون ببارد.‏
‏ نظر بر قدم
اين اصطلاح نيز فقط در طريقت نقشبنديه رواج دارد.‏
نظر بر قدم‌ آن‌ است‌ كه‌ «سالك‌ را در رفتن‌ و آمدن‌ در شهر و صحرا وهمه‌ جا نظر او بر پشت‌ پاي‌ او باشد تا نظر او پراكنده‌ ‏نشود و به‌ جايي‌ كه‌نمي‌بايد نيفتد». زيرا كه‌ مبتدي‌ چون‌ نظرش‌ به‌ نقوش‌ و الوان‌ اطراف‌خود افتد حالش‌ از خود مي‌گردد و ‏تباه‌ مي‌شود و از رسيدن‌ به‌ مقصود بازمي‌ماند. چه‌ سالك‌ مبتدي‌ توانايي‌ حفظ قلب‌ را ندارد و چون‌ نظرش‌ برمبصرات‌ افتد ‏دلش‌ از جمعيت‌ بيرون‌ مي‌شود و خاطرش‌ را پراكندگي‌مي‌ربايد.‏
عبدالرحمن‌ جامي‌ نيز در منقبت‌ بهاءالدين‌ نقشبند به‌ دو اصطلاح‌هوش‌ در دم‌ و نظر بر قدم‌ چنين‌ اشاره‌ كرده‌ است‌:‏
‏«كم‌ زده‌ بي‌ همدمي‌ هوش‌ دم‌‏
در نگذشته‌ نظرش‌ از قدم‌‏
بسكه‌ ز خود كرده‌ به‌ سرعت‌ سفر
باز نمانده‌ قدمش‌ از نظر»[12]‏
مختومقلي مي‌فرمايد:‏
هر كيم‌ قدمين‌ دوز قوْيسا/ گذردن‌ بي‌ خطر گيدر
ترجمه: اگر سالك قدمش را درست بردارد، از گذر بي‌خطر خواهد گذشت.‏
يادكرد
ياد كرد به‌ معني‌ ذكر لساني‌ يا قلبي‌ است‌.(17) و ذكر لساني‌ به‌ لفظاست‌ و مركب‌ از اصوات‌ و حروف‌ است‌ و ذاكر فقط در ‏برخي‌ اوقات‌ مي‌تواندبدان‌ پردازد. ولي‌ ذكر قلبي‌ به‌ ملاحظه‌ مسماي‌ لفظ است‌ مجرد از حرف‌ وصوت‌ و در همه‌ وقت‌ ‏مي‌تواند تحقق‌ يابد.‏
ذكر قلبي‌ در نزد نقشبنديان‌ دو گونه‌ است‌. ذكر به‌ اسم‌ ذات‌ و ذكر به‌نفي‌ و اثبات‌. اسم‌ ذات‌ همان‌ اسم‌ جلاله‌ «الله» است‌ و نفي‌ ‏و اثبات‌ كلمه‌ «لااله‌ الا الله» است‌.‏
سعدالدين‌ كاشغري‌ گويد: «طريق‌ تعليم‌ ذكر آن‌ است‌ كه‌ اول‌ شيخ‌ به‌دل‌ گويد: لا اله‌ الا الله‌ محمد رسول‌ الله‌ مريد دل‌ خود را ‏حاضر كند و درمقابله‌ دل‌ شيخ‌ بدارد و چشم‌ فراز كند و دهان‌ را استوار دارد و زبان‌ را بر كام‌چسباند و دندان‌ را برهم‌ نهد و ‏نفس‌ را بگيرد و با تعظيم‌ و قوت‌ تمام‌ در ذكرشروع‌ كند بر موافقت‌ شيخ‌ و به‌ دل‌ گويد نه‌ به‌ زبان‌ و در حبس‌ نفس‌ صبركند ‏در يك‌ نفس‌ سه‌ بار گويد چنانكه‌ اثر حلاوت‌ ذكر به‌ دل‌ رسد».(18)‏
مختومقلي در باره‌ي يادكرد مي‌فرمايد:‏
كيمسانينگ‌ تيلينده‌ اسم‌ الله‌دير
كلي‌سيندن‌ ياد ا لله اَولادير
نقبا:‏
‏«كساني‌اند كه بر ضمائر مردم مطلع بوند و آنها سيصد نفرند و متحقق به اسم الباطن و مشرف بر بواطن مردم‌اند و حجاب و ‏پرده‌ها براي آنها بالا رفته‌ و حقايق براي آنها مكشوف گرديده و از سرائر ربوبيت مطلع‌اند.»[13]‏
مختومقلي مي‌گويد:‏
يدينجي‌ گروهي‌ نقبا، بيلينگ/ اوچ‌ يوز اردير، سوزه‌ بير قولاق‌ سالينگ‌ (چيقيپ اوتورميش)‏
ترجمه: به سخنانم گوش فرا دهيد: نام گروه هفتم نقبا است و آنان سيصد رادمردند.‏
نجبا:‏
‏«عبارت از چهل نفرند كه امور بندگان و اصلاح حال و كار عباد را به عهده دارند و در حقوق خلق تصرف مي‌كنند.»[14]‏
مختومقلي در شعري به نام «چيقيپ اوتورميش» در باره «نجبا» مي‌آورد:‏
‏-آتلاري‌ نجبا، اوزلري‌ چلتن‌‏
اربعيندا مدام‌ اوقيپ‌ اوتورميش‌‏
ترجمه: «نامشان نجبا است و چهلتن مي‌باشند. آنان در اربعين به قرائت مشغولند.»‏
‏ ابدال (= بُدَلاء):‏
صاحب نفحات در مقام بيان آن گويد: زمين را هفت اقليم است و هر يك از آن هفت اقليم را يك تن از بندگان خدا محافظت كند ‏و آنها را ابدال نامند.[15]‏
غوث (= قُطب):‏
كسي است كه اهل حل و عقد بوده و از اولياء الله است و در هر زماني مورد نظر خداست كه طلسم اعظم بدو عنايت فرمايد و ‏قطب در عالم وجود به منزلت روح است در بدن. ...و قطب غير از غوث است و قطب را از آن جهت قطب گويند كه مدار ‏جهان وجود بر آنست و قطب الاقطاب در شهرهاي بزرگ براي ارشاد ساكن باشد. (كشاف، ص 1168)[16]‏
مختومقلي گويد:‏
غوث‌ اره‌ برابر بير كيمسه‌ يوقدور
ترك‌ دنيا بولوپ‌، چيقيپ‌ اوتورميش‌‏
اقطاب‌ بير منزلدير، منظري‌ حقدير
اول‌ عرش‌ اعلايا چوكوپ‌ اوتورميش‌‏
ترجمه: بالاترين مرتبه‌ي عرفاني غوث است كه ترك دنيا كرده و در كنجي عزلت گزيده است. اقطاب يك منزل است و ‏منظرش حق است، او بر عرش اعلاء مقام دارد.‏
امامَين (= امامان)‏
دو نفري كه يكي از آنان در يمين و نظر او در ملكوت و ديگري در يسار و نظرش در ملك است امامان گويند كه نفر دوم از ‏لحاظ مقام بالاتر از امام يمين است و اوست كه خليفه‌ي قطب مي‌شود.[17]‏
امناء:‏
كساني هستند كه امناء الله‌اند و از اسرار غيب او مطلع مي‌باشند. ... امناء عبارت از ملاميه‌اند و ملاميه آنهايي هستند كه آن ‏چيزي كه در باطن آنها است بر ظاهر هويدا نيست و آنها بالاترين طبقات صوفيه‌اند و مبتديان و شاگردان ملاميه به شكل ‏اصحاب فتوت درآيند... (مصباح الهدايه، ص 67)[18]‏
مختومقلي مي‌گويد:‏
افراد امنادير بولاردان‌ باشغا/ خلقي‌ ملامتا ياقيپ‌ اوتورميش
ترجمه: به غير از ايشان امناء هستند كه مردم را به ملامت خود وامي‌دارند.‏
اَوْتاد:‏
چهار نفري كه در چهار جهت دنيا هستند و به منزله‌ي چهار ركن عالمند و به واسطه اين چهار نفر است كه خداوند جهان را ‏محفوظ مي‌دارد و آنها را اوتاد نامند.[19]‏

زیرنویسها:‏
[1] در ميان نقشبنديان گذشته از تربيت مريدي و مرادي كه در طرايق ديگر نيز متداول است تربيتي ديگر نيز هست كه آن ‏را تربيت روحاني نامند. بدين گونه كه سالك به روحانيت شيخي از مشايخ سلف توجه مي‌نمايد و درو مستغرق مي‌شود و ‏همين‌ توجه‌ و نسبت‌ روحاني‌ خود سبب‌ پيوند و ارتباطي‌ مي‌شود در بين‌ سالك‌ با آن‌ شيخ‌ بي‌ هيچ‌ همزماني‌. و نقشبنديان‌ ‏كساني‌ را كه‌ از روحانيت‌ مشايخ‌ تربيت‌ مي‌يابند «اويسي‌» مي‌نامند. شيخ‌ فريدالدين‌ عطار در تذكره‌ الاولياء در ذيل‌ ترجمه‌ ‏احوال‌ اويس‌ قرني‌ مي‌نويسد: «بدان‌ كه ‌قومي‌ باشند كه‌ ايشان‌ را اويسيان‌ گويند. ايشان‌ را به‌ پير حاجت‌ نبود كه‌ ايشان‌ را ‏نبوت‌ در حجر خود پرورش‌ دهد بي‌واسطه‌ غيري‌ چنانكه‌ اويس‌ را داد اگر چه‌ به‌ ظاهر خواجه‌ انبياء را نديد اما پرورش‌ از او ‏مي‌يافت‌ و اين‌ عظيم‌ عاًلي‌ مقامي‌ است‌ تا كه‌ را آنجا رسانند و اين‌ دولت‌ روي‌ به‌ كه‌ نمايد...» (تذكره‌اولياء، ج‌ 1، ص‌ 33-‏‏34). (به نقل از مقاله‌ي آشنايي با طريقت نقشبنديه، دكتر خليل ابراهيم صاري اوغلي، نشريه ياپراق، شماره 10، ص 19).‏
‏[2] شجره نامه‌ي آتاي تركمن، دست‌نوشته‌ي مرحوم طاغنياز شيخ، به اهتمام محمود عطاگزلي، آماده چاپ.‏
‏[3] به نقل از دست‌نوشته‌ي قديمي مرحوم طاغنياز شيخ.‏
‏[4] قواعد العرفاء و آداب الشعراء، ص 166.‏
‏[5] قواعد العرفاء و آداب الشعراء، ص 121.‏
‏[6] قواعد العرفاء و آداب الشعراء، ص 167.‏
‏[7] به نقل از مقاله‌ي آشنايي با طريقت نقشبنديه، دكتر خليل ابراهيم صاري اوغلي، مجله ياپراق، شماره 13-11، ص 27‏
‏[8] همان منبع، همان صفحه.‏
‏[9] همان منبع، همان صفحه.‏
‏[10] همان منبع، همان صفحه.‏
‏[11] همان منبع، همان صفحه.‏
‏[12] همان منبع، همان صفحه.‏
‏[13] فرهنگ معارف اسلامي، ذيل كلمه‌ي نقبا.‏
‏[14] همان منبع ، ذيل كلمه‌ي نجبا.‏
‏[15] همان منبع ، ذيل كلمه‌ي ابدال.‏
‏[16] همان منبع، ديل كلمه‌ي قطب.‏
‏[17] همان منبع ، ذيل كلمه‌ي امامان.‏
‏[18] همان منبع ، ذيل كلمه‌ي امناء.‏
‏[19] همان منبع، ذيل كلمه‌ي اوتاد

 

فصلنامه ياپراق / سال دهم / شماره 40-39/ پائيز و زمستان 1386

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید